گر بجز پیش تو تا روز اجل
|
|
برکشد تیغ فصاحت ز نیام
|
کشتهی تیغ اجل باد چنان
|
|
که نشورش نبود روز قیام
|
تابد از روی حسام تو ظفر
|
|
راست همچون گهر از روس حسام
|
وتد قاف ترا میخ طناب
|
|
اوج خورشید ترا ساق خیام
|
پست با قدر تو قدر کیوان
|
|
کند با تیغ تو تیغ بهرام
|
پیش حکم تو کشد کلک قضا
|
|
خط طغیان و خطا بر احکام
|
شایدت روز سواری و شکار
|
|
آسمان مرکب و مه طرف ستام
|
روز عیش تو نهد دست قدر
|
|
بر کف جان و خرد جام مدام
|
زیبدت روز تماشا و شراب
|
|
زهره خنیاگر و ماه نو جام
|
گر به انگشت ذکا بنمایی
|
|
نقطه چون جسم پذیرد اقسام
|
ور در آیینهی خاطر نگری
|
|
دهد از راز سپهرت اعلام
|
مرکز عالمی از غایت حلم
|
|
هفت اقلیم ترا هفت اندام
|
خواهد از رای منیرش هر روز
|
|
جرم خورشید فلک تابش وام
|
کاهد از کلک و بنانش هردم
|
|
دفتر و کلک عطارد را نام
|
واله حکم تو دور افلاک
|
|
تابع رای تو سیر اجرام
|
اول فکرتی و آخر فعل
|
|
که جهان شد به وجود تو تمام
|
وز پی شرح رسوم سیرت
|
|
قابل نظم و عروضست کلام
|
روز کین نفس نفیس تو کند
|
|
چون در اوهام عمل در اجسام
|
تا بود از پی هر شامی صبح
|
|
باد بدخواه ترا صبح چو شام
|
گشته بر خصم تو چون کام نهنگ
|
|
همه آفاق وزو یافته کام
|