در مدح ابوالمظفر ناصرالدین طاهربن مظفر

گر بجز پیش تو تا روز اجل برکشد تیغ فصاحت ز نیام
کشته‌ی تیغ اجل باد چنان که نشورش نبود روز قیام
تابد از روی حسام تو ظفر راست همچون گهر از روس حسام
وتد قاف ترا میخ طناب اوج خورشید ترا ساق خیام
پست با قدر تو قدر کیوان کند با تیغ تو تیغ بهرام
پیش حکم تو کشد کلک قضا خط طغیان و خطا بر احکام
شایدت روز سواری و شکار آسمان مرکب و مه طرف ستام
روز عیش تو نهد دست قدر بر کف جان و خرد جام مدام
زیبدت روز تماشا و شراب زهره خنیاگر و ماه نو جام
گر به انگشت ذکا بنمایی نقطه چون جسم پذیرد اقسام
ور در آیینه‌ی خاطر نگری دهد از راز سپهرت اعلام
مرکز عالمی از غایت حلم هفت اقلیم ترا هفت اندام
خواهد از رای منیرش هر روز جرم خورشید فلک تابش وام
کاهد از کلک و بنانش هردم دفتر و کلک عطارد را نام
واله حکم تو دور افلاک تابع رای تو سیر اجرام
اول فکرتی و آخر فعل که جهان شد به وجود تو تمام
وز پی شرح رسوم سیرت قابل نظم و عروضست کلام
روز کین نفس نفیس تو کند چون در اوهام عمل در اجسام
تا بود از پی هر شامی صبح باد بدخواه ترا صبح چو شام
گشته بر خصم تو چون کام نهنگ همه آفاق وزو یافته کام