در صفت افلاک و بروج و مدح ناصرالدین طاهربن المظفر

گفتیی کلک خواجه در دیوان ملک را می‌دهد قرار و نظام
خواجه‌ی خواجگان هفت اقلیم ناصر دین حق رضی انام
بوالمظفر که رایت ظفرش آیتی شد به نصرت اسلام
آنکه با حکم او قضا و قدر خط باطل کشیده بر احکام
وانکه از بهر او شهور و سنین داغ طاعت نهند بر ایام
خواهد از رای روشنش هر روز جرم خورشید روشنایی وام
گیرد از کلک و دفترش هردم قلم و دفتر عطارد نام
زیبدش مهر چرخ مهر نگین شایدش طرف چرخ طرف‌ستام
صلح کرد از توسط عدلش باز با کبک و گرگ با اغنام
بخل را مائده‌ی سخاوت او معده‌ی آز پر کند ز طعام
زهره در سایه‌ی عنایت او تیغ مریخ برکشد ز نیام
ای به وقت کفایت و دانش پخته‌ی چرخ پیش علم تو خام
وی به گاه صلابت و کوشش توسن دهر زیر ران تو رام
شاکر نعمتت وضیع و شریف زایر درگهت خواص و عوام
عدل تو آیتی است از رحمت جود تو عالمست از انعام
پیش دستت به جای قطر مطر از خجالت عرق چکد ز غمام
به شرف برگذشتی از افلاک به هنر درگذشتی از افهام
گر بگویی کفایت تو کشد بر سر توسن زمانه لگام
ور بخواهی سیاست تو کند دیده‌ی باشه آشیان حمام
در حساب تو مضمرست اجل گوییا هست او چو جرم حسام