صفتی است آب حیوان ز دهان نو شخندت | اثری است جان شیرین ز لبان همچو قندت | |
به کدام سرو بینم که ز تو صبور باشم | که دراز ماند دردل هوس قد بلندت | |
منم و هزار پیچش زخیال زلف در دل | به کجا روم که جانم دهد از خم کمندت؟ | |
ز تودور چند سوزم بمیان آتش غم ؟ | همه غیرتم زعودت همه رشکم از سپندت |
□
لحظهیی با بنده بنشین کاینقدر | زندگانی را عجب سرمایهیی است |