هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آنجاست | من همانجا که دل گمشدهی من آنجاست | |
هر شب ای غم چه رسی در طلب دل اینجا | آخر آن سوختهی سوخته خرمن آنجاست | |
گفتی ای دوست که بگریز و ببر جان زین کوی | چون گریزم که گروگان دل دشمن آنجاست |
□
دل ندارم غم جانان زچه بتوانم خورد | پیش از ین گرچه غمی بود دلی هم بودست |