به قیصر خزر بود نزدیکتر

کزین لشکر اکنون سوارش تویی بهارش تویی نامدارش تویی
به یکسو گرای از میان دو صف چه داری چنین بر لب آورده کف
که الیاس شیر است روز نبرد پذیره درآید سبک‌تر ز گرد
اگر هدیه خواهی ورا گنج هست مسای از پی چیز با رنج دست
ز گیتی گزین کن یکی بهره‌یی تو باشی بران بهره در شهره‌یی
همت یار باشم همت کهترم که هرگز ز پیمان تو نگذرم
بدو گفت گشتاسپ کاین سرد گشت سخنها ز اندازه اندر گذشت
تو کردی بدین داوری دست پیش کنون بازگشتی ز گفتار خویش
سخن گفتن اکنون نیاید به کار گه جنگ و آویزش کارزار
فرستاده برگشت و آمد چو باد همی کرد پاسخ به الیاس یاد