- ۱۴۱ مرغ ما دوش سرایندهی بستانی بود
- ۱۴۲ آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود
- ۱۴۳ بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بود
- ۱۴۴ آن مستی تو دوش ز پیمانهی که بود
- ۱۴۵ دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود
- ۱۴۶ با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود
- ۱۴۷ چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود
- ۱۴۸ چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود
- ۱۴۹ دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود
- ۱۵۰ زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود
- ۱۵۱ هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود
- ۱۵۲ یک ره سال کن گنه بیگناه خود
- ۱۵۳ مرا وصلی نمیباید من و هجر و ملال خود
- ۱۵۴ نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد
- ۱۵۵ ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند
- ۱۵۶ بتان که اهل تعلق به قید شان بندند
- ۱۵۷ لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید
- ۱۵۸ خرم دل آن کس که ز بستان تو آید
- ۱۵۹ نزدیک ما سگان درت جا نمیکنند
- ۱۶۰ گر دیده به دریوزهی دیدار نیاید