ای دل ز بامداد تو بر حال دیگری
|
|
وز شور خویش در من شوریده ننگری
|
بر چهره نزار تو صفرای دلبری است
|
|
تا خود چه دیدهای که ز صفراش اصفری
|
ای دل چه آتشی که به هر باد برجهی
|
|
نی نی دلا کز آتش و از باد برتری
|
ای دل تو هر چه هستی دانم که این زمان
|
|
خورشیدوار پرده افلاک میدری
|
جانم فدات یا رب ای دل چه گوهری
|
|
نی چرخ قیمت تو شناسد نه مشتری
|
سی سال در پی تو چو مجنون دویدهام
|
|
اندر جزیرهای که نه خشکی است و نی تری
|
غافل بدم از آن که تو مجموع هستیی
|
|
مشغول بود فکر به ایمان و کافری
|
ایمان و کفر و شبهه و تعطیل عکس توست
|
|
هم جنتی و دوزخ و هم حوض کوثری
|
ای دل تو کل کونی بیرون ز هر دو کون
|
|
ای جمله چیزها تو و از چیزها بری
|
ای رو و پشت عالم در روی من نگر
|
|
تا از رخ مزعفر من زعفران بری
|
طاقت نماند و این سخنم ماند در دهان
|
|
با صد هزار غم که نهانند چون پری
|