هر روز بامداد درآید یکی پری
|
|
بیرون کشد مرا که ز من جان کجا بری
|
گر عاشقی نیابی مانند من بتی
|
|
ور تاجری کجاست چو من گرم مشتری
|
ور عارفی حقیقت معروف جان منم
|
|
ور کاهلی چنان شوی از من که برپری
|
ور حس فاسدی دهمت نور مصطفی
|
|
ور مس کاسدی کنمت زر جعفری
|
محتاج روی مایی گر پشت عالمی
|
|
محتاج آفتابی گر صبح انوری
|
از بر و بحر بگذر و بر کوه قاف رو
|
|
بر خشک و بر تری منشین زین دو برتری
|
ای دل اگر دلی دل از آن یار درمدزد
|
|
وی سر اگر سری مکن این سجده سرسری
|
چون اسب میگریزی و من بر توام سوار
|
|
مگریز از او که بر تو بود کان بود خری
|
صد حیله گر تراشی و صد شهر اگر روی
|
|
قربان عید خنجر الله اکبری
|
خاموش اگر چه بحر دهد در بیدریغ
|
|
لیکن مباح نیست که من رام یشتری
|