ای چنگیان غیبی از راه خوش نوایی
|
|
تشنه دلان خود را کردید بس سقایی
|
جان تشنه ابد شد وین تشنگی ز حد شد
|
|
یا ضربت جدایی یا شربت عطایی
|
ای زهره مزین زین هر دو یک نوا زن
|
|
یا پرده رهاوی یا پرده رهایی
|
گر چنگ کژ نوازی در چنگ غم گدازی
|
|
خوش زن نوا اگر نی مردی ز بینوایی
|
بی زخمه هیچ چنگی آب و نوا ندارد
|
|
میکش تو زخمه زخمه گر چنگ بوالوفایی
|
گر بگسلند تارت گیرند بر کنارت
|
|
پیوند نو دهندت چندین دژم چرایی
|
تو خود عزیز یاری پیوسته در کناری
|
|
در بزم شهریاری بیرون ز جان و جایی
|
خامش که سخت مستم بربند هر دو دستم
|
|
ور نه قدح شکستم گر لحظهای بپایی
|
من پیر منبلانم بر خویش زخم رانم
|
|
من مصلحت ندانم با ما تو برنیایی
|
هم پاره پاره باشم هم خصم چاره باشم
|
|
هم سنگ خاره باشم در صبر و بینوایی
|
از بس که تند و عاقم در دوزخ فراقم
|
|
دوزخ ز احتراقم گیرد گریزپایی
|
چون دید شور ما را عطار آشکارا
|
|
بشکست طبلها را در بزم کبریایی
|
تبریز چون برفتم با شمس دین بگفتم
|
|
بی حرف صد مقالت در وحدت خدایی
|