با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی | رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی | |
دیدی که سخت زردم پنداشتی که مردم | آخر چگونه میرد آنک تواش قرینی | |
یا سیدی و روحی حمت فلم تعدنی | یا صحتی شفایی لم تستمع حنینی | |
بس احتراز کردم صبر دراز کردم | امروز ناز کردم با اصل نازنینی | |
امشب چو مه برآید داوود جان بیاید | ای رنج موم گردی گر برج آهنینی | |
شب بنده را بپرسد وز بیگهی نترسد | شب نیز مست گردد بینقل و ساتکینی | |
ای ناله چند ناله افزونتری ز ژاله | بر بنده کمینه تو نیز در کمینی |