ایها الساقی ادر کأس الحمیا نصف من
|
|
ان عشقی مثل خمر ان جسمی مثل دن
|
مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن
|
|
چون زنی بر نام شمس الدین تبریزی بزن
|
نام شمس الدین به گوشت بهتر است از جسم و جان
|
|
نام شمس الدین چو شمع و جان بنده چون لگن
|
مطربا بهر خدا تو غیر شمس الدین مگو
|
|
بر تن و جان وصف او بنواز تن تن تن تنن
|
نام شمس الدین چو شمعی همچو پروانه بسوز
|
|
پیش آن چوگان نامش گوی جان را درفکن
|
تا شود این جان تو رقاص سوی آسمان
|
|
تا شود این جان پاکت پرده سوز و گام زن
|
شمس دین و شمس دین و شمس دین می گو و بس
|
|
تا ببینی مردگان رقصان شده اندر کفن
|
مطربا گر چه نیی عاشق مشو از ما ملول
|
|
عشق شمس الدین کند مر جانت را چون یاسمن
|
یک شبی تا روز دف را تو بزن بر نام او
|
|
کز جمال یوسفی دف تو شد چون پیرهن
|
ناگهان آن گلرخم از گلستان سر برزند
|
|
پیش آن گل محو گردد گلستانهای چمن
|
لالهها دستک زنان و یاسمین رقصان شده
|
|
سوسنک مستک شده گوید چه باشد خود سمن
|
خارها خندان شده بر گل بجسته برتری
|
|
سنگها تابان شده با لعل گوید ما و من
|