- ۸۶۱ اگر تو عشق نبازی بعمر خویش چه نازی
- ۸۶۲ صبح وصل از افق مهر بر آید روزی
- ۸۶۳ ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی
- ۸۶۴ در دلم بود کزین پس ندهم دل بکسی
- ۸۶۵ تو چون قربان نمیگردی کجا همکیش ما باشی
- ۸۶۶ گر بفریب میکشی ور بعتاب میکشی
- ۸۶۷ یا حادیالنیاق قد ذبت فیالفراق
- ۸۶۸ شبست و خلوت و مهتاب و ساغر ای بت ساقی
- ۸۶۹ تشنهام تا بکی آخر بده آبی ساقی
- ۸۷۰ تبسمت الزهر والمزن باک
- ۸۷۱ دلکم برد بغارت ز برم دلبرکی
- ۸۷۲ چون نیست ما را با او وصالی
- ۸۷۳ دوش بر طرف چمن گلبانگ میزد بلبلی
- ۸۷۴ خوشا شراب محبت ز ساغر ازلی
- ۸۷۵ راه بی پایان عشقت را نیابم منزلی
- ۸۷۶ یا من الیک میلی قف ساعة قبیلی
- ۸۷۷ یا ملولا عن سلامی انت فیالدنیا مرامی
- ۸۷۸ گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامی
- ۸۷۹ کس به نیکی نبرد نام من از بدنامی
- ۸۸۰ ای رفته پیش چشمهی نوش تو آب می