- ۶۶۱ من بار هجر میکشم و ناقه محملم
- ۶۶۲ آید ز نی حدیثی هر دم بگوش جانم
- ۶۶۳ من آن مرغ همایونم که باز چتر سلطانم
- ۶۶۴ من همان به که بسوزم ز غم و دم نزنم
- ۶۶۵ گر من خمار خود ز لب یار بشکنم
- ۶۶۶ ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم
- ۶۶۷ نیست بی روی تو میل گل و برگ سمنم
- ۶۶۸ مدام آن نرگس سرمست را در خواب میبینم
- ۶۶۹ گلی به رنگ تو در بوستان نمیبینم
- ۶۷۰ آن ماه پری رخ را در خانه نمیبینم
- ۶۷۱ خرم آنروز که از خطهی کرمان بروم
- ۶۷۲ من بیدل نگر از صحبت جانان محروم
- ۶۷۳ این چه بادست کزو بوی شما میشنوم
- ۶۷۴ این چه بویست که از باد صبا میشنوم
- ۶۷۵ حکایت رخت از آفتاب میشنوم
- ۶۷۶ نسیم زلف تو از نوبهار میشنوم
- ۶۷۷ مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم
- ۶۷۸ با لعل او ز جوهر جان در گذشتهایم
- ۶۷۹ ما حاصل از جهان غم دلبر گرفتهایم
- ۶۸۰ ما قدح کشتی و دل را همچو دریا کردهایم