- ۱ فی التوحید
- ۲ فی نعمت الرسول صلی الله علیه و آله
- ۳ ای صبح صادقان رخ زیبای مصطفی
- ۴ طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا
- ۵ این چه خلدست که چندین همه حورست اینجا
- ۶ بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا
- ۷ گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
- ۸ چو در نظر نبود روی دوستان ما را
- ۹ وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب ار
- ۱۰ همچو بالات بگویم سخنی راست ترا
- ۱۱ آن نقش بین که فتنه کند نقشبند را
- ۱۲ رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را
- ۱۳ ای ماه قیچاقی شبست از سر بنه بغطاق را
- ۱۴ مگذار مطرب را دمی کز چنگ بنهد چنگ را
- ۱۵ دست گیرید درین واقعه کافتاد مرا
- ۱۶ یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا
- ۱۷ ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
- ۱۸ ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را
- ۱۹ مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
- ۲۰ میرود آب رخ از بادهی گلرنگ مرا
- ۲۱ کجا خبر بود از حال ما حبیبانرا
- ۲۲ بگوئید ای رفیقان ساربان را
- ۲۳ آخر ای یار فراموش مکن یارانرا
- ۲۴ ای بناوک زده چشم تو یک اندازانرا
- ۲۵ شبی که راه هم آه آتش افشان را
- ۲۶ اگر در جلوه میری سمند باد جولانرا
- ۲۷ چو در گره فکنی آن کمند پر چین را
- ۲۸ آنکه بر هر طرفی منتظرانند او را
- ۲۹ رحم بر گدایان نیست ماه نیمروزی را
- ۳۰ بده آن راح روان پرور ریحانی را
- ۳۱ خرقه رهن خانهی خمار دارد پیر ما
- ۳۲ آب آتش میبرد خورشید شبپوش شما
- ۳۳ آن تن ماست یا میان شما
- ۳۴ اگر سرم برود در سر وفای شما
- ۳۵ آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
- ۳۶ مغنی وقت آن آمد که بنوازی رباب
- ۳۷ ای دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب
- ۳۸ طلع الصبح من وراء حجاب
- ۳۹ دیشب خبرت هست که در مجلس اصحاب
- ۴۰ ای خط سبز تو همچون برگ نیلوفر در آب
- ۴۱ ساقی سیمبر بیار شراب
- ۴۲ ای جان من بیاد لبت تشنه بر شراب
- ۴۳ هر که در عهد ازل مست شد از جام شراب
- ۴۴ ای لب میگون تو هم شکر و هم شراب
- ۴۵ من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
- ۴۶ دیشب درآمد آن بت مه روی شب نقاب
- ۴۷ ای کرده مه را از تیره شب نقاب
- ۴۸ برقع از رخ برفکن ای لعبت مشکین نقاب
- ۴۹ رفت دوشم نفسی دیدهی گریان در خواب
- ۵۰ ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب
- ۵۱ ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب
- ۵۲ ای لب لعلت ز آب زندگانی برده آب
- ۵۳ گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب
- ۵۴ چند سوزیم من و شمع شبستان همه شب
- ۵۵ طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب
- ۵۶ طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب
- ۵۷ ای که از سرچشمهی نوشت برفت آب نبات
- ۵۸ ای که شهد شکربن تو برد آب نبات
- ۵۹ پیش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات
- ۶۰ تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت
- ۶۱ ای درد تو درمان دل و رنج تو راحت
- ۶۲ چو بر قمر ز شب عنبری نقاب انداخت
- ۶۳ بسکه مرغ سحری در غم گلزار بسوخت
- ۶۴ آه کز آهم مه و پروین بسوخت
- ۶۵ صبح کز چشم فلک اشک ثریا میریخت
- ۶۶ یاد باد آن روز کز لب بوی جان میآمدت
- ۶۷ از سر جان درگذر گر وصل جانان بایدت
- ۶۸ ساقیا ساغر شراب کجاست
- ۶۹ ای باغبان بگو که ره بوستان کجاست
- ۷۰ منزلگه جانست که جانان من آنجاست
- ۷۱ این باد کدامست که از کوی شما خاست
- ۷۲ ایکه از باغ رسالت چو تو شمشاد نخاست
- ۷۳ این بوی بهارست که از صحن چمن خاست
- ۷۴ گر نه مرغ چمن از همنفس خویش جداست
- ۷۵ دلبرا سنبل هندوی تودر تاب چراست
- ۷۶ کار ما بی قد زیبات نمی آید راست
- ۷۷ با منت کینه و با جمله صفاست
- ۷۸ با تو نقشی که در تصور ماست
- ۷۹ طائر طوریم و خاک آستانت طور ماست
- ۸۰ کفر سر زلف تو ایمان ماست
- ۸۱ عقل مرغی ز آشیانهی ماست
- ۸۲ کاف ونون جزوی از اوراق کتب خانه ماست
- ۸۳ مائیم آن گدای که سلطان گدای ماست
- ۸۴ جمشید بنده در دولتسرای ماست
- ۸۵ رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست
- ۸۶ منزل پیر مغان کوی خرابات فناست
- ۸۷ گر از جور جانان ننالی رواست
- ۸۸ شامش از صبح فروزنده درآویخته است
- ۸۹ شوریدهئیست زلف تو کز بند جسته است
- ۹۰ روی زمین و خون دلم نم گرفته است
- ۹۱ هیچ میدانی چرا اشکم ز چشم افتاده است
- ۹۲ گرت چو مورچه گرد شکر برآمده است
- ۹۳ چو سرچشمهی چشم من دیده است
- ۹۴ مسیح روح را مریم حجابست
- ۹۵ دلا جان در ره جانان حجابست
- ۹۶ رخش با آب و آتش در نقابست
- ۹۷ یاران همه مخمور و قدح پر می نابست
- ۹۸ هنوزت نرگس اندر عین خوابست
- ۹۹ آنزمان مهر تو میجست که پیمان میبست
- ۱۰۰ رخسار تو شمع کایناتست
- ۱۰۱ ما هم از شب سایبان برآفتاب انداختست
- ۱۰۲ ایکه لبت آب شکر ریختست
- ۱۰۳ کارم از دست دل فرو بستست
- ۱۰۴ خطی کز تیره شب برخور نوشتست
- ۱۰۵ جان ما بر آتش و گیسوی جانان تافتست
- ۱۰۶ ایکه زلف سیهت برگل روی آشفتست
- ۱۰۷ جانم از غم بلب رسیدهی تست
- ۱۰۸ گر حرص زیردست و طمع زیر پای تست
- ۱۰۹ مگذر ز ما که خاطر ما در قفای تست
- ۱۱۰ دلبرا خورشیدتابان ذرهئی از روی تست
- ۱۱۱ پیش صاحبنظران ملک سلیمان بادست
- ۱۱۲ جانم از بادهی لعل تو خراب افتادست
- ۱۱۳ بستهی بند تو از هر دو جهان آزادست
- ۱۱۴ رمضان آمد و شد کار صراحی از دست
- ۱۱۵ بشکست دل تنگ من خسته کزین دست
- ۱۱۶ زلال مشربم از لفظ آبدار خودست
- ۱۱۷ چو طلعت تو مرا منتهای مقصودست
- ۱۱۸ هر که او دیدهی مردم کش مستت دیدست
- ۱۱۹ وه که از دست سر زلف سیاهت چه کشیدست
- ۱۲۰ چو از برگ گلش سنبل دمیدست
- ۱۲۱ گرهی زلف بهم بر زده کاین مشک تتارست
- ۱۲۲ شعاع چشمهی مهر از فروغ رخسارست
- ۱۲۳ به بوستان جمالت بهار بسیارست
- ۱۲۴ نعلم نگر نهاده برآتش که عنبرست
- ۱۲۵ سحر بگوش صبوحی کشان بادهپرست
- ۱۲۶ ای لبت بادهفروش و دل من بادهپرست
- ۱۲۷ ای لبت میگون و جانم می پرست
- ۱۲۸ گفتمش روی تو صد ره ز قمر خوبترست
- ۱۲۹ لب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
- ۱۳۰ بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست
- ۱۳۱ در خنده آن عقیق شکرریز خوشترست
- ۱۳۲ زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست
- ۱۳۳ فروغ عارض او یا سپیده سحرست
- ۱۳۴ این همه مستی ما مستی مستی دگرست
- ۱۳۵ جان هر زنده دلی زنده بجانی دگرست
- ۱۳۶ بوستان طلعتش را نوبهاری دیگرست
- ۱۳۷ آن نه رویست مگر فتنهی دور قمرست
- ۱۳۸ ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونیازست
- ۱۳۹ از لعل آبدار تو نعلم برآتشست
- ۱۴۰ ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست
- ۱۴۱ باغ و صحرا با سهی سروان نسرین برخوشست
- ۱۴۲ شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست
- ۱۴۳ در شب زلف تو مهتابی خوشست
- ۱۴۴ رخ دلفروز تو ماهی خوشست
- ۱۴۵ بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست
- ۱۴۶ بیش ازین بی همدمی در خانه نتوانم نشست
- ۱۴۷ خطر بادیهی عشق تو بیش از پیشست
- ۱۴۸ بهار روی تو بازار مشتری بشکست
- ۱۴۹ ای بر عذار مهوشت آن زلف پرشکست
- ۱۵۰ ترا با ما اگر صلحست جنگست
- ۱۵۱ ابروی تو طاقست که پیوسته هلالست
- ۱۵۲ رخت خورشید را یات جمالست
- ۱۵۳ حسن تو نهایت جمالست
- ۱۵۴ خطت که کتابهی جمالست
- ۱۵۵ هرکه مجنون نیست از احوال لیلی غافلست
- ۱۵۶ این چنین صورت گر از آب و گلست
- ۱۵۷ ای من ز دو چشم نیم مستت مست
- ۱۵۸ ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست
- ۱۵۹ دوش پیری ز خرابات برون آمد مست
- ۱۶۰ سحرگه ماه عقرب زلف من مست
- ۱۶۱ دیشب درآمد از درم آنماه چهره مست
- ۱۶۲ اگر چه بلبل طبعم هزار دستانست
- ۱۶۳ نظری کن اگرت خاطر درویشانست
- ۱۶۴ آن جوهر جانست که در گوهر کانست
- ۱۶۵ دلم با مردم چشمت چنانست
- ۱۶۶ مرا یاقوت او قوت روانست
- ۱۶۷ یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست
- ۱۶۸ گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست
- ۱۶۹ روز رخسار تو ماهی روشنست
- ۱۷۰ بوقت صبح می روشن آفتاب منست
- ۱۷۱ سحاب سیل فشان چشم رودبار منست
- ۱۷۲ گل بستان خرد لفظ دلارای منست
- ۱۷۳ زلف لیلی صفتت دام دل مجنونست
- ۱۷۴ آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست
- ۱۷۵ آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست
- ۱۷۶ گر سردر آورد سرم آنجا که پای اوست
- ۱۷۷ من بقول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست
- ۱۷۸ عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست
- ۱۷۹ ای فدای قامتت هر سرو بستانی که هست
- ۱۸۰ ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست
- ۱۸۱ از روضهی نعیم جمالش روایتیست
- ۱۸۲ ای پیک صبا حال پری چهرهی ما چیست
- ۱۸۳ ز زلفش نافهی تاتار تاریست
- ۱۸۴ برسر کوی عشق بازاریست
- ۱۸۵ ترا که طرهی مشکین و خط زنگاریست
- ۱۸۶ جان من جان مرا چون ضرر از بیماریست
- ۱۸۷ نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست
- ۱۸۸ غرهی ما جز آن عارض شهرآرا نیست
- ۱۸۹ نشان بی نشانان بی نشانیست
- ۱۹۰ بتی که طره او مجمع پریشانیست
- ۱۹۱ زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست
- ۱۹۲ بدایت غم عشاق را نهایت نیست
- ۱۹۳ هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
- ۱۹۴ کو دل که او بدام غمت پای بند نیست
- ۱۹۵ هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست
- ۱۹۶ عشق سلطانیست کو را حاجت دستور نیست
- ۱۹۷ اینجا نماز زندهدلان جز نیاز نیست
- ۱۹۸ مرغ جانرا هر دو عالم آشیانی بیش نیست
- ۱۹۹ روضهی خلد برین بستانسرائی بیش نیست
- ۲۰۰ حذر کن ز یاری که یاریش نیست
- ۲۰۱ ورطهی پر خطر عشق ترا ساحل نیست
- ۲۰۲ آن نگینی که منش میطلبم با جم نیست
- ۲۰۳ اگر ترا غم امثال ما بود غم نیست
- ۲۰۴ اهل دل را از لب شیرین جانان چاره نیست
- ۲۰۵ کدام دل که گرفتار و پای بند تو نیست
- ۲۰۶ در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست
- ۲۰۷ شمع ما مامول هر پروانه نیست
- ۲۰۸ شمع ما شمعیست کو منظور هر پروانه نیست
- ۲۰۹ گرچه کاری چو عشقبازی نیست
- ۲۱۰ مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست
- ۲۱۱ هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست
- ۲۱۲ بر سر کوی خرابات محبت کوئیست
- ۲۱۳ دیشب دلم ز ملک دو عالم خبر نداشت
- ۲۱۴ کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت
- ۲۱۵ ای قمر تابی از بناگوشت
- ۲۱۶ لعل شیرین تو وصفش بر شکر باید نوشت
- ۲۱۷ منزل ار یار قرینست چه دوزخ چه بهشت
- ۲۱۸ ز کفر زلفت ایمان میتوان یافت
- ۲۱۹ هیچ داری خبر ای یار که آن یار برفت
- ۲۲۰ ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت
- ۲۲۱ ابر نیسان باغ را در للی لالا گرفت
- ۲۲۲ سنبلش برگ ارغوان بگرفت
- ۲۲۳ بر مه از سنبل پر چین تو پر چین بگرفت
- ۲۲۴ چو آن فتنه از خواب سر بر گرفت
- ۲۲۵ سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت
- ۲۲۶ دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت
- ۲۲۷ نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت
- ۲۲۸ ای جان جهان جان وجهان برخی جانت
- ۲۲۹ بحز از کمر ندیدم سر موئی از میانت
- ۲۳۰ ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست
- ۲۳۱ خنک آن باد که باشد گذرش بر کویت
- ۲۳۲ برون ز جام دمادم مجوی این دم هیچ
- ۲۳۳ میانش موئی و شیرین دهان هیچ
- ۲۳۴ بنوش لعل مذاب از زمردین اقداح
- ۲۳۵ حیات بخش بود باده خاصه وقت صبوح
- ۲۳۶ ببوی زلف تو دادم دل شکسته بباد
- ۲۳۷ یاد باد آنکو مرا هرگز نگوید یاد باد
- ۲۳۸ پیه سوز چشم من سرشمع ایوان تو باد
- ۲۳۹ نسیم باد صبا جان من فدای تو باد
- ۲۴۰ تا دلم در خم آن زلف سمنسا افتاد
- ۲۴۱ چوعکس روی تو در ساغر شراب افتاد
- ۲۴۲ دلبرم را پر طوطی بر شکر خواهد فتاد
- ۲۴۳ گهی که شرح فراقت کنم بدیده سواد
- ۲۴۴ چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد
- ۲۴۵ بدان ورق که صبا در کف شکوفه نهاد
- ۲۴۶ یاد باد آنکه نیاورد ز من روزی یاد
- ۲۴۷ دل من زحمت جان برنتابد
- ۲۴۸ هندوئی را باغبان سوی گلستان میفرستد
- ۲۴۹ چون مرا دیده بر آن آتش رخسار افتد
- ۲۵۰ از باد صبا در سر زلفش چو خم افتد
- ۲۵۱ چون طره عنبر شکنش در شکن افتد
- ۲۵۲ هر کرا یار یار میافتد
- ۲۵۳ مه چنین دلستان نمیافتد
- ۲۵۴ لطافت دهنش در بیان نمیگنجد
- ۲۵۵ اگر آن ماه مهربان گردد
- ۲۵۶ ز جام عشق تو عقلم خراب میگردد
- ۲۵۷ چه بادست اینکه میآید که بوی یار ما دارد
- ۲۵۸ در راه قربت ما رهبان چه کار دارد
- ۲۵۹ با درد دردنوشان درمان چه کار دارد
- ۲۶۰ درد محبت درمان ندارد
- ۲۶۱ کسی کو دل بر جانان ندارد
- ۲۶۲ آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد
- ۲۶۳ هر کو بصری دارد با او نظری دارد
- ۲۶۴ دل من باز هوای سر کوئی دارد
- ۲۶۵ کدام یار که ما را پیام یار آرد
- ۲۶۶ چون صبا نکهت آن زلف پریشان آرد
- ۲۶۷ خدنگ غمزهی جادو چو در کمان آرد
- ۲۶۸ نقاش که او صورت ارژنگ نگارد
- ۲۶۹ کاروان ختنی مشک ختا میآرد
- ۲۷۰ دل من جان ز غم عشق تو آسان نبرد
- ۲۷۱ قصه غصه فرهاد بشیرین که برد
- ۲۷۲ پیغام بلبلان بگلستان که میبرد
- ۲۷۳ توئی که لعل تو دست از عقیق کانی برد
- ۲۷۴ سپیدهدم که صبا دامن سمن بدرد
- ۲۷۵ تاجداری کند آنکس که ز سردر گذرد
- ۲۷۶ خنک آن باد که برخاک خراسان گذرد
- ۲۷۷ ترک من ترک من گرفت و خطا کرد
- ۲۷۸ چو شام شد بشبستان باید کرد
- ۲۷۹ به دشمنان گله از دوستان نشاید کرد
- ۲۸۰ ماه من دوش سر از جیب ملاحت برکرد
- ۲۸۱ جان توجه بروی مهوش کرد
- ۲۸۲ باز عزم شراب خواهم کرد
- ۲۸۳ مه را اگر از مشک ز ره پوش توان کرد
- ۲۸۴ بی لاله رخان روی بصحرا نتوان کرد
- ۲۸۵ پشت بر یار گمان ابرو ما نتوان کرد
- ۲۸۶ بر سر کوی تو اندیشهی جان نتوان کرد
- ۲۸۷ هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد
- ۲۸۸ سپیدهدم که صبا بر چمن گذر میکرد
- ۲۸۹ طوطی از پستهی تنگ تو شکر گرد آورد
- ۲۹۰ سوز غم تو آتشم از جان بر آورد
- ۲۹۱ من خاک آن بادم که او بوی دلارام آورد
- ۲۹۲ گل نهالی به بوستان آورد
- ۲۹۳ کس نیست که دست من غمخوار بگیرد
- ۲۹۴ چون خط تو گرد رخ گلرنگ بگیرد
- ۲۹۵ دلم دیده از دوستان برنگیرد
- ۲۹۶ دلم که حلقهی گیسوی یار میگیرد
- ۲۹۷ طوطی چو سخن گوئی پیش شکرت میرد
- ۲۹۸ مرغ در راه او پر اندازد
- ۲۹۹ چون طوطی خط تو پر بر شکر اندازد
- ۳۰۰ تا برآید نفس از عشق دمی باید زد
- ۳۰۱ وصل آن ترک ختا ملکت خاقان ارزد
- ۳۰۲ صحبت جان جهان جان و جهان میارزد
- ۳۰۳ حدیث آرزومندی جوابی هم نمیارزد
- ۳۰۴ بهار دهر بباد خزان نمیارزد
- ۳۰۵ همه گنج جهان ماری نیرزد
- ۳۰۶ دلا سود عالم زیانی نیرزد
- ۳۰۷ چو ترک مهوشم از خواب مست برخیزد
- ۳۰۸ آن فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد
- ۳۰۹ آنکو به شکر ریزی شور از شکر انگیزد
- ۳۱۰ کسی کزان سر زلف دو تا نمیترسد
- ۳۱۱ دلم از دست بشد تا بسر او چه رسد
- ۳۱۲ این ترک زنگاری کمان از خیل خاقان میرسد
- ۳۱۳ خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد
- ۳۱۴ گر سر صحبت این بی سر و پایت باشد
- ۳۱۵ درد غم عشق را طبیب نباشد
- ۳۱۶ شام شکستگان را هرگز سحر نباشد
- ۳۱۷ روی نکو بی وجود ناز نباشد
- ۳۱۸ مردان این قدم را باید که سر نباشد
- ۳۱۹ کی طرف گلستان چو سر کوی تو باشد
- ۳۲۰ ز حال بیخبرانت خبر نمیباشد
- ۳۲۱ تا چین آن دو زلف سمنسا پدید شد
- ۳۲۲ مرا ای بخت یاری کن چو یار از دست بیرون شد
- ۳۲۳ دامن گل نبرد هر که ز خار اندیشد
- ۳۲۴ هر که او را قدمی هست ز سر نندیشد
- ۳۲۵ اسیر قید محبت ز جان نیندیشد
- ۳۲۶ گر دلم روز وداع از پی محمل میشد
- ۳۲۷ ایکه از شرمت خوی از رخسارهی خور میچکد
- ۳۲۸ یارش نتوان گفت که از یار بنالد
- ۳۲۹ نی ز دود دل پرآتش ما مینالد
- ۳۳۰ لب چو بگشود ز تنگ شکرم یاد آمد
- ۳۳۱ ماه فرو رفت و آفتاب برآمد
- ۳۳۲ خسرو انجم بگه بام برآمد
- ۳۳۳ وقت صبوح آن زمان که ماه برآمد
- ۳۳۴ از صومعه پیری بخرابات درآمد
- ۳۳۵ شکر تنگ تو تنگ شکر آمد
- ۳۳۶ مراد بین که به پیش مرید باز آمد
- ۳۳۷ یار ثابت قدم اینک ز سفر باز آمد
- ۳۳۸ بنگر ای شمع که پروانه دگر باز آمد
- ۳۳۹ عید آمد و آنماه دلافروز نیامد
- ۳۴۰ سریست مرا با تو که اغیار نداند
- ۳۴۱ کس حال من سوخته جز شمع نداند
- ۳۴۲ عجب دارم گر او حالم نداند
- ۳۴۳ حدیث جان بجز جانان نداند
- ۳۴۴ که میرود که پیامم به شهریار رساند
- ۳۴۵ درد من دلخسته بدرمان که رساند
- ۳۴۶ گویند که صبرآتش عشقت بنشاند
- ۳۴۷ ماجرائی که دل سوخته میپوشاند
- ۳۴۸ دل بدست یار و غم در دل بماند
- ۳۴۹ ما برکنار و با تو کمر در میان بماند
- ۳۵۰ حدیث عشق ز ما یادگار خواهد ماند
- ۳۵۱ هر که را سکه درستست بزر باز نماند
- ۳۵۲ گل اندامی که گلگون میدواند
- ۳۵۳ اگر ز پیش برانی مرا که برخواند
- ۳۵۴ آن خط شب مثال که بر خور نوشتهاند
- ۳۵۵ رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت بردهاند
- ۳۵۶ خورشید را ز مشک زره پوش کردهاند
- ۳۵۷ شام خون آشام گیسو را اگر چین کردهاند
- ۳۵۸ زندهاند آنها که پیش چشم خوبان مردهاند
- ۳۵۹ خورشید را به سایهی شب در نشاندهاند
- ۳۶۰ این دلبران که پرده برخ در کشیدهاند
- ۳۶۱ زهی زلفت گرهگیری پر از بند
- ۳۶۲ ای ساربان به قتل ضعیفان کمر مبند
- ۳۶۳ عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند
- ۳۶۴ همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند
- ۳۶۵ دل مجروح مرا آگهی از جان دادند
- ۳۶۶ دوش چون در شکن طرهی شب چین دادند
- ۳۶۷ این چه نامهست که از کشور یار آوردند
- ۳۶۸ خیمهی نوروز بر صحرا زدند
- ۳۶۹ ز چشم مست تو آنها که آگهی دارند
- ۳۷۰ ساقیان آبم بجام لعل شکر خا برند
- ۳۷۱ مرغان این چمن همه بی بال و بی پرند
- ۳۷۲ چون ترک من سپاه حبش برختن زند
- ۳۷۳ هم عفی الله نی که ما را مرحبائی میزند
- ۳۷۴ تا درد نیابند دوا را نشناسند
- ۳۷۵ ساقیا می زین فزونتر کن که میخواران بسند
- ۳۷۶ چون خط سبز تو بر آفتاب بنویسند
- ۳۷۷ هر نسخه که در وصف خط یار نویسند
- ۳۷۸ میکشندم بخرابات و در آن میکوشند
- ۳۷۹ در آن مجلس که جام عشق نوشند
- ۳۸۰ کسی که پشت بر آن روی چون نگار کند
- ۳۸۱ نور رویت تاب در شمع شبستان افکند
- ۳۸۲ ترکم از غمزه چو ناوک بکمان در فکند
- ۳۸۳ آنکه هرگز نظری با من شیدا نکند
- ۳۸۴ هیچکس نیست که وصل تو تمنا نکند
- ۳۸۵ جان وطن بر در جانان چه کند گر نکند
- ۳۸۶ گمان مبر که دلم میل دوستان نکند
- ۳۸۷ سنبلش غارت ایمان نکند چون نکند
- ۳۸۸ چنانکه صید دل آن چشم آهوانه کند
- ۳۸۹ چون سایبان آفتاب از مشک تاتاری کند
- ۳۹۰ ماه من مشک سیه در دامن گل میکند
- ۳۹۱ گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند
- ۳۹۲ سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند
- ۳۹۳ طرههای تو کمند افکن طرارانند
- ۳۹۴ مستم آنجا مبر ای یار که سرمستانند
- ۳۹۵ چه کسانند که در قصد دل ریش کسانند
- ۳۹۶ صوفی اگرش بادهی صافی نچشانند
- ۳۹۷ چو مطربان سحر چنگ در رباب زنند
- ۳۹۸ ساقیان چون دم از شراب زنند
- ۳۹۹ چو مطربان سحر آهنگ زیر و بام کنند
- ۴۰۰ پای کوبان در سراندازی چو سربازی کنند
- ۴۰۱ پری رخان که برخ رشک لعبت چینند
- ۴۰۲ اهل دل پیش تو مردن ز خدا میخواهند
- ۴۰۳ عاقلان کی دل بدست زلف دلداران دهند
- ۴۰۴ اهل تحقیق چو در کوی خرابات آیند
- ۴۰۵ بنشین تا نفسی آتش ما بنشیند
- ۴۰۶ تنم تنها نمیخواهد که در کاشانه بنشیند
- ۴۰۷ به آب گل رخ آن گلعذار میشویند
- ۴۰۸ دیگرانرا عیش و شادی گر چه در صحرا بود
- ۴۰۹ آن رفت که میل دل من سوی شما بود
- ۴۱۰ گردون کنایتی ز سر بام ما بود
- ۴۱۱ یاد باد آن شب که دلبر مست و دل در دست بود
- ۴۱۲ مرا ز مهر رخت کی ملال خواهد بود
- ۴۱۳ اگر دو چشم تو مست مدام خواهد بود
- ۴۱۴ تا ترا برگ ما نخواهد بود
- ۴۱۵ ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود
- ۴۱۶ دوشم بشمع روی چو ماهت نیاز بود
- ۴۱۷ یاد باد آن شب که در مجلس خروش چنگ بود
- ۴۱۸ دوشم وطن بجز در دیر مغان نبود
- ۴۱۹ بی گلبن وصلت بگلستان نتوان بود
- ۴۲۰ دیشب همه منزل من کوی مغان بود
- ۴۲۱ بی رخ حور بجنت نفسی نتوان بود
- ۴۲۲ آن زمان کز من دلسوخته آثار نبود
- ۴۲۳ آندم که نه شمع و نه لگن بود
- ۴۲۴ وفات به بود آنرا که در وفای تو نبود
- ۴۲۵ مشنو که چراغ دل من روی تو نبود
- ۴۲۶ دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود
- ۴۲۷ شبی با یار در خلوت مرا عیشی نهانی بود
- ۴۲۸ مرا وقتی نگاری خرگهی بود
- ۴۲۹ راستی را در سپاهان خوش بود آواز رود
- ۴۳۰ نقش رویت بچه رو از دل پر خون برود
- ۴۳۱ ترک تیرانداز من کز پیش لشکر میرود
- ۴۳۲ تشنهی غنچه سیراب ترا آب چه سود
- ۴۳۳ باش تا روی تو خورشید جهانتاب شود
- ۴۳۴ ایکه هر دم عنبرت بر نسترن چنبر شود
- ۴۳۵ هر کو نظر کند بتو صاحبنظر شود
- ۴۳۶ بیا که بی سر زلفت مرا بسر نشود
- ۴۳۷ گر مرا بخت درین واقعه یاور نشود
- ۴۳۸ گرمی خسرو و شیرین بشکر کم نشود
- ۴۳۹ عجب از قافله دارم که بدر مینشود
- ۴۴۰ زهی لعل تو در درج منضود
- ۴۴۱ مهرهی مهر چو از حقه مینا بنمود
- ۴۴۲ چشمت دل پر ز تاب خواهد
- ۴۴۳ دلم بی وصل جانان جان نخواهد
- ۴۴۴ جان بر افشان اگرت صحبت جانان باید
- ۴۴۵ هرکه با نرگس سرمست تو در کار آید
- ۴۴۶ سحر چو بوی گل از طرف مرغزار برآید
- ۴۴۷ پیداست که از دود دم ما چه برآید
- ۴۴۸ بسالی کی چنان ماهی برآید
- ۴۴۹ گوئی بت من چون ز شبستان بدر آید
- ۴۵۰ به خشم رفتهی ما گر به صلح باز آید
- ۴۵۱ بلبل دلشده از گل به چه رو باز آید
- ۴۵۲ عشقست که چون پرده ز رخ باز گشاید
- ۴۵۳ چون برقع شبرنگ ز عارض بگشاید
- ۴۵۴ نسیم باد صبا چون ز بوستان آید
- ۴۵۵ یا رب این هدهد میمون ز کجا میآید
- ۴۵۶ گلی به رنگ تو از غنچه بر نمیآید
- ۴۵۷ این چه بادست که از سوی چمن میآید
- ۴۵۸ کدام دل که ز دوری به جان نمیآید
- ۴۵۹ مرا دلیست که تا جان برون نمیآید
- ۴۶۰ نالهئی کان ز دل چنگ برون میآید
- ۴۶۱ کسی را از تو کامی برنیاید
- ۴۶۲ مهی چون او به ماهی برنیاید
- ۴۶۳ در پای تو هرکس که سر انداز نیاید
- ۴۶۴ جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید
- ۴۶۵ به مهر روی تو در آفتاب نتوان دید
- ۴۶۶ وهم بسی رفت و مکانش ندید
- ۴۶۷ صبح چون گلشن جمال تو دید
- ۴۶۸ جادوئی چون نرگس مستت به بیماری که دید
- ۴۶۹ مستم ز در خانهی خمار برآرید
- ۴۷۰ سبزه پیرامن سرچشمهی نوشش نگرید
- ۴۷۱ آخر از سوز دل شبهای من یاد آورید
- ۴۷۲ دوش چون موکب سلطان خیالش برسید
- ۴۷۳ حدیث شمع از پروانه پرسید
- ۴۷۴ سخن یار ز اغیار بباید پوشید
- ۴۷۵ همچو شمعم بشبستان حرم یاد کنید
- ۴۷۶ آن شکر لب که نباتش ز شکر میروید
- ۴۷۷ کیست که با من حدیث یار بگوید
- ۴۷۸ ز شهریار که آید که حال یار بگوید
- ۴۷۹ مرغ جم باز حدیثی ز سبا میگوید
- ۴۸۰ دست گیرید و بدستم می گلفام دهید
- ۴۸۱ ای پرده سرایان که درین پرده سرائید
- ۴۸۲ خدا را از سر زاری بگوئید
- ۴۸۳ ای پیر مغان شربتم از درد مغان آر
- ۴۸۴ زهی تاری ز زلفت مشگ تاتار
- ۴۸۵ مسیح وقتی ازین خسته دم دریغ مدار
- ۴۸۶ ایا صبا گرت افتد بکوی دوست گذار
- ۴۸۷ برو ای خواجه و شه را بگدا باز گذار
- ۴۸۸ طره بفشان و مرا بیش پریشان مگذار
- ۴۸۹ بجز نسیم که یابد نصیبی از گلزار
- ۴۹۰ چو هست قرب حقیقی چه غم ز بعد مزار
- ۴۹۱ ماه یا جنتست یا رخسار
- ۴۹۲ ای نغمهی خوشت دم داود را شعار
- ۴۹۳ سبحان من یسبحه الرمل فی القفار
- ۴۹۴ قلم گرفتم و میخواستم که بر طومار
- ۴۹۵ منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار
- ۴۹۶ ای خوش وصل یار و فصل بهار
- ۴۹۷ حبذا پای گل و صبحدم و فصل بهار
- ۴۹۸ مائیم و عشق و کنج خرابات و روی یار
- ۴۹۹ آشنای تو ز بیگانه و خویشش چه خبر
- ۵۰۰ ما را ز پردهی تو دل از پرده شد بدر
- ۵۰۱ ای دل ار سودای جانان داری از جان درگذر
- ۵۰۲ شمسهی چین را طلوع ازطرف بغتاقش نگر
- ۵۰۳ ای تتق بسته از تیره شب برقمر
- ۵۰۴ بوستان جنتست و سروم حور
- ۵۰۵ زهی طناب سراپردهی تو گیسوی حور
- ۵۰۶ گر یار یار باشدت ای یار غم مخور
- ۵۰۷ دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور
- ۵۰۸ برافکن سایبان ظلمت از نور
- ۵۰۹ بیار باده که شب ظلمتست و شاهد نور
- ۵۱۰ پندم به چه عقل میدهد پیر
- ۵۱۱ معلوم نگردد سخن عشق بتقریر
- ۵۱۲ فتادهام من دیوانه در غم تو اسیر
- ۵۱۳ برگیر دل ز ملک جهان و جهان بگیر
- ۵۱۴ با عقیق لب او لعل بدخشان کم گیر
- ۵۱۵ بیدلی گردل ز دلبر برنگیرد گومگیر
- ۵۱۶ ترک عالم گیر و عالم را مسخر کرده گیر
- ۵۱۷ دامن خرگه برافکن ای بت کشمیر
- ۵۱۸ کار من شکسته بسامان رسید باز
- ۵۱۹ ای دل ار صحبت جانان طلبی جان درباز
- ۵۲۰ بستیم دل در آن سر زلف دراز باز
- ۵۲۱ چون کوتهست دستم از آن گیسوی دراز
- ۵۲۲ خادمهی عود سوز مطربهی عود ساز
- ۵۲۳ ای شده بر مه ز شبه مهره ساز
- ۵۲۴ پیش عاقل نیاز چیست نماز
- ۵۲۵ کجا بود من مدهوش را حضور نماز
- ۵۲۶ بنده محمودست و سلطان در ره معنی ایاز
- ۵۲۷ روز عیش و طرب و عید صیامست امروز
- ۵۲۸ این غزل یک دو نوبت از سرسوز
- ۵۲۹ در جهان قصه حسن تو نشد فاش هنوز
- ۵۳۰ برگ نسرین ترا بی خار مییابم هنوز
- ۵۳۱ نشست شمع سحر ای چراغ مجلسیان خیز
- ۵۳۲ بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز
- ۵۳۳ ای دلم را شکر جانپرورت چون جان عزیز
- ۵۳۴ ز لعل عیسویان قصه مسیحا پرس
- ۵۳۵ معنی این صورت از صورتگران چین بپرس
- ۵۳۶ ای مرغ خوشنوا چه فرو بستهئی نفس
- ۵۳۷ نه مرا بر سر کوی تو بجز سایه جلیس
- ۵۳۸ به فلک میرسد خروش خروس
- ۵۳۹ الوداع ای دلبر نامهربان بدرود باش
- ۵۴۰ کارم از بی سیمی ار چون زر نباشد گومباش
- ۵۴۱ یار ما را گر غمی از یار نبود گو مباش
- ۵۴۲ زهی مستی من ز بادام مستش
- ۵۴۳ مستم ز دو چشم نیمه مستش
- ۵۴۴ مبرید نام عنبر بر زلف چون کمندش
- ۵۴۵ رخت شمع شبستان مینهندش
- ۵۴۶ سرو را پای به گل میرود از رفتارش
- ۵۴۷ رقیب اگر بجفا باز داردم ز درش
- ۵۴۸ گلزار جنتست رخ حور پیکرش
- ۵۴۹ آن ماه بین که فتنه شود مهر انورش
- ۵۵۰ هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش
- ۵۵۱ رقم ز غالیه بر طرف لاله زار مکش
- ۵۵۲ گر چه تنگست دلم چون دهن خندانش
- ۵۵۳ آه از آن یار که نبود خبر از یارانش
- ۵۵۴ اگر او سخن نگوید سخنست در دهانش
- ۵۵۵ دگر وجود ندارد لطیفهئی ز دهانش
- ۵۵۶ بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش
- ۵۵۷ آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش
- ۵۵۸ حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش
- ۵۵۹ ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش
- ۵۶۰ ای شب زلفت غالیه سا وی مه رویت غالیه پوش
- ۵۶۱ ای شبت غالیه آسا و مهت غالیه پوش
- ۵۶۲ ای دو چشم خوش پر خواب تو درخوابی خوش
- ۵۶۳ ای حلقه زده افعی مشکین تو بر دوش
- ۵۶۴ سخنی گفتم و صد قول خطا کردم گوش
- ۵۶۵ چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش
- ۵۶۶ ای دل مکن انکار و از این کار میندیش
- ۵۶۷ پرده از رخ بفکن ای خود پردهی رخسار خویش
- ۵۶۸ آورده ایم روی بسوی دیار خویش
- ۵۶۹ به شهریار بگوئید حال این درویش
- ۵۷۰ به بزمگاه صبوحی کنون بمجلس خاص
- ۵۷۱ بده آن راح روان بخش که در مجلس خاص
- ۵۷۲ بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع
- ۵۷۳ بیار باده که وقت گلست و موسم باغ
- ۵۷۴ چون آتش خور شعله زد از شیشه شفاف
- ۵۷۵ شمیم باغ بهشتست با نسیم عراق
- ۵۷۶ ای برده عارضت به لطافت ز مه سبق
- ۵۷۷ چو حرفی بخوانی ز طومار عشق
- ۵۷۸ طفل بود در نظر پیر عشق
- ۵۷۹ باز برافراختیم رایت سلطان عشق
- ۵۸۰ سری بالعیس اصحابی ولی فی العیس معشوق
- ۵۸۱ ای سرو خرامندهی بستان حقایق
- ۵۸۲ نکهت روضهی خلدست که میبیزد مشک
- ۵۸۳ وه چه شیرینست لعلش اندرو پنهان نمک
- ۵۸۴ دیدم از دور بتی کاکلکش مشکینک
- ۵۸۵ ای روان از شکر تنگ تو شکر تنگ تنگ
- ۵۸۶ نیستی آنکه زنی شیشهی هستی برسنگ
- ۵۸۷ چو هیچگونه ندارم بحضرت تو مجال
- ۵۸۸ یکدم ز قال بگذر اگر واقفی ز حال
- ۵۸۹ گشت معلوم کنون قیمت ایام وصال
- ۵۹۰ سبحان من تقدس بالعز و الجلال
- ۵۹۱ زهی ز بادهی لعلت در آتش آب زلال
- ۵۹۲ ای سواد خط توشرح مصابیح جمال
- ۵۹۳ زهی گرفته خور از طلعت تو فال جمال
- ۵۹۴ زهی زلفت شکسته نرخ سنبل
- ۵۹۵ شب رحیل ز افغان خستگان مراحل
- ۵۹۶ ای دل من بسته در آن زنجیر سمنسا دل
- ۵۹۷ دلم مرید مرادست و دیده رهبر دل
- ۵۹۸ ای ماه تو مهر انور دل
- ۵۹۹ دلم ربودی و رفتی ولی نمیروی از دل
- ۶۰۰ ای غم عشق تو آتش زده در خرمن دل
- ۶۰۱ رحمتی گر نکند بر دلم آن سنگین دل
- ۶۰۲ مرا که راه نماید کنون به خانهی دل
- ۶۰۳ گر گنج طلب داری از مار مترس ای دل
- ۶۰۴ مقاربت نشود مرتفع ببعد منازل
- ۶۰۵ ای کرده تیره شب را بر آفتاب منزل
- ۶۰۶ هرگه که ز خرگه بچمن بار دهد گل
- ۶۰۷ باغبان گو برو باد مپیما کز گل
- ۶۰۸ خوشا با دوستان در بوستان گل
- ۶۰۹ مرا که نیست بخاک درت امید وصول
- ۶۱۰ یا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول
- ۶۱۱ سپیده دم که برآمد خروش بانگ رحیل
- ۶۱۲ نوبتی صبح برآمد ببام
- ۶۱۳ برآمد بانگ مرغ و نوبت بام
- ۶۱۴ آفتابست یا ستارهی بام
- ۶۱۵ تبت یا ذا الجلال و الا کرام
- ۶۱۶ خوشا به مجلس شوریدگان درد آشام
- ۶۱۷ مگر که صبح من امشب اسیر گشت بشام
- ۶۱۸ عارض ترکان نگر در چین جعد مشک فام
- ۶۱۹ حن فی روض الهوی قلبی کماناح الحمام
- ۶۲۰ گر چه من آب رخ از خاک درت یافتهام
- ۶۲۱ من ز دست دیده و دل در بلا افتادهام
- ۶۲۲ سلامی به جانان فرستادهام
- ۶۲۳ گر نگویم دوستی از دوستانت بودهام
- ۶۲۴ هیچ میدانی که دیشب در غمش چون بودهام
- ۶۲۵ چو نام تو در نامهئی دیدهام
- ۶۲۶ هردم آرد باد صبح از روضهی رضوان پیام
- ۶۲۷ چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم
- ۶۲۸ دل گل زنده گردد از دم خم
- ۶۲۹ ای تنم کرده ز غم موئی و در مو زده خم
- ۶۳۰ چو چشم مست تو می پرستم
- ۶۳۱ ز لعلم ساغری در ده که چون چشم تو سرمستم
- ۶۳۲ من از آن لحظه که در چشم تو دیدم مستم
- ۶۳۳ امروز که من عاشق و دیوانه و مستم
- ۶۳۴ تخفیف کن از دور من این باده که مستم
- ۶۳۵ رند و دردی کش و مستم چه توان کرد چو هستم
- ۶۳۶ روزگاری روی در روی نگاری داشتم
- ۶۳۷ صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتم
- ۶۳۸ بدانکه بوی تو آورد صبحدم بادم
- ۶۳۹ در چمن دوش ببوی تو گذر میکردم
- ۶۴۰ میگذشتی و من از دور نظر میکردم
- ۶۴۱ عشق آن بت ساکن میخانه میگرداندم
- ۶۴۲ گر میکشندم ور میکشندم
- ۶۴۳ وقتست کز ورای سراپردهی عدم
- ۶۴۴ با روی چون گلنارش از برگ سمن باز آمدم
- ۶۴۵ رخشندهتر از مهر رخش ماه ندیدم
- ۶۴۶ نکنم حدیث شکر چو لبت گزیدم
- ۶۴۷ روزی به سر کوی خرابات رسیدم
- ۶۴۸ نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
- ۶۴۹ بلبلان که رساند نسیم باغ ارم
- ۶۵۰ ایدل ار خواهی به دولتخانهی جانت برم
- ۶۵۱ دوش میآید نگار بربرم
- ۶۵۲ چو برکشی علم قربت از حریم حرم
- ۶۵۳ بزن بنوک خدنگم که پیش دست تو میرم
- ۶۵۴ اشکست که میگردد در کوی تو همرازم
- ۶۵۵ بیا که هندوی گیسوی دلستان تو باشم
- ۶۵۶ ای روی تو چشمهی خور چشم
- ۶۵۷ ای لاله برگ خویش نظرت گلستان چشم
- ۶۵۸ تا چند به شادی می غمهای تو نوشم
- ۶۵۹ میدرم جامه و از مدعیان میپوشم
- ۶۶۰ ترا که گنج گشودی ز زخم مار چه غم
- ۶۶۱ من بار هجر میکشم و ناقه محملم
- ۶۶۲ آید ز نی حدیثی هر دم بگوش جانم
- ۶۶۳ من آن مرغ همایونم که باز چتر سلطانم
- ۶۶۴ من همان به که بسوزم ز غم و دم نزنم
- ۶۶۵ گر من خمار خود ز لب یار بشکنم
- ۶۶۶ ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم
- ۶۶۷ نیست بی روی تو میل گل و برگ سمنم
- ۶۶۸ مدام آن نرگس سرمست را در خواب میبینم
- ۶۶۹ گلی به رنگ تو در بوستان نمیبینم
- ۶۷۰ آن ماه پری رخ را در خانه نمیبینم
- ۶۷۱ خرم آنروز که از خطهی کرمان بروم
- ۶۷۲ من بیدل نگر از صحبت جانان محروم
- ۶۷۳ این چه بادست کزو بوی شما میشنوم
- ۶۷۴ این چه بویست که از باد صبا میشنوم
- ۶۷۵ حکایت رخت از آفتاب میشنوم
- ۶۷۶ نسیم زلف تو از نوبهار میشنوم
- ۶۷۷ مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم
- ۶۷۸ با لعل او ز جوهر جان در گذشتهایم
- ۶۷۹ ما حاصل از جهان غم دلبر گرفتهایم
- ۶۸۰ ما قدح کشتی و دل را همچو دریا کردهایم
- ۶۸۱ چون ما بکفر زلف تو اقرار کردهایم
- ۶۸۲ به گدائی به سر کوی شما آمدهایم
- ۶۸۳ باز هشیار برون رفته و مست آمدهایم
- ۶۸۴ ما بدرگاه تو از کوی نیاز آمدهایم
- ۶۸۵ ما به نظارهی رویت بجهان آمدهایم
- ۶۸۶ کشتی ما کو که ما زورق درآب افکندهایم
- ۶۸۷ اشارت کرده بودی تا بیایم
- ۶۸۸ ما ز رخ کار خویش پرده بر انداختیم
- ۶۸۹ ما دلی ایثار او کردیم و جانی یافتیم
- ۶۹۰ مردیم در خمار و شرابی نیافتیم
- ۶۹۱ آنکه لعلش عین آب زندگانی یافتیم
- ۶۹۲ ما نوای خویش را در بینوائی یافتیم
- ۶۹۳ دو جان وقف حریم حرم او کردیم
- ۶۹۴ اهل دل را خبر از عالم جان آوردیم
- ۶۹۵ دل به دست غم سودای تو دادیم و شدیم
- ۶۹۶ گر شدیم از کویت ای ترک ختا باز آمدیم
- ۶۹۷ باز چون بلبل بصد دستان ببستان آمدیم
- ۶۹۸ شمع بنشست ز باد سحری خیز ندیم
- ۶۹۹ نسیم باد بهاری وزید خیز ندیم
- ۷۰۰ ما سر بنهادیم و به سامان نرسیدیم
- ۷۰۱ از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم
- ۷۰۲ داریم دلی پر غم و غمخوار نداریم
- ۷۰۳ ما مست می لعل روان پرور یاریم
- ۷۰۴ اکنون که از بهشت نشان میدهد نسیم
- ۷۰۵ کی آمدی ز تتار ای صبای مشک نسیم
- ۷۰۶ ما جرعه چشانیم ولی خضر و شانیم
- ۷۰۷ خیزید ای میخوارگان تا خیمه بر گردون زنیم
- ۷۰۸ خیز تا برگ صبوحی بچمن ساز کنیم
- ۷۰۹ خیز تا باده در پیاله کنیم
- ۷۱۰ نشان دل بی نشان از که جویم
- ۷۱۱ دلدادهایم وز پی دلدار میرویم
- ۷۱۲ درد دل خویش با که گویم
- ۷۱۳ ز باد نکهت دو تات میجوئیم
- ۷۱۴ ای بت یاقوت لب وی مه نامهربان
- ۷۱۵ ای رخت شمع بت پرستان شمع برون بر از شبستان
- ۷۱۶ ای رخ تو قبلهی خورشید پرستان
- ۷۱۷ چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان
- ۷۱۸ ای چشم تو بند مستان
- ۷۱۹ ببوستان می گل بوی لاله گون مستان
- ۷۲۰ نرگس مستت فتنهی مستان
- ۷۲۱ ای بوستان عارض تو گلستان جان
- ۷۲۲ ای لب و گفتار تو کام دل و قوت جان
- ۷۲۳ ای چشم می پرستت آشوب چشم بندان
- ۷۲۴ ای می لعل تو کام رندان
- ۷۲۵ به من رسید نوید وصال دلداران
- ۷۲۶ چو چشم خفته بگشودی ببستی خواب بیداران
- ۷۲۷ ای غمزهی جادویت افسونگر بیماران
- ۷۲۸ تا چند دم از گل زنی ای باد بهاران
- ۷۲۹ چه خوش باشد میان لاله زاران
- ۷۳۰ ای نسیم سحری بوی بهارم برسان
- ۷۳۱ ای صبا غلغل بلبل بگلستان برسان
- ۷۳۲ یا رب ز باغ وصل نسیمی بمن رسان
- ۷۳۳ در تابم از دو هندوی آتش پرستشان
- ۷۳۴ خوشا چشمی که بیند روی ترکان
- ۷۳۵ خوشا صبح و صبوحی با همالان
- ۷۳۶ ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان
- ۷۳۷ دلا از جان زبان درکش که جانان
- ۷۳۸ زهی روی تو صبح شب نشینان
- ۷۳۹ ای زلف تو زنجیر دل حلقه ربایان
- ۷۴۰ سخن عشق نشاید بر هر کس گفتن
- ۷۴۱ نه درد عشق مییارم نهفتن
- ۷۴۲ نی نگر با اهل دل هر دم بمعنی در سخن
- ۷۴۳ دوش چون از لعل میگون تو میگفتم سخن
- ۷۴۴ هندوی آن کاکل ترکانه میباید شدن
- ۷۴۵ بسی خون جگر دارد سر زلف تو در گردن
- ۷۴۶ بر اشکم کهربا آبیست روشن
- ۷۴۷ ترا که گفت که قصد دل شکستهی ما کن
- ۷۴۸ ای خواجه مرا با می و میخانه رها کن
- ۷۴۹ وقت صبوح شد بشبستان شتاب کن
- ۷۵۰ ای صبا احوال دل با آن صنم تقریر کن
- ۷۵۱ خویش را در کوی بیخویشی فکن
- ۷۵۲ امشب ای یار قصد خواب مکن
- ۷۵۳ جان بده یا دگر اندیشهی جانانه مکن
- ۷۵۴ ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن
- ۷۵۵ بلبل خوش سرای شد مطرب مجلس چمن
- ۷۵۶ بوقت صبح ندانم چه شد که مرغ چمن
- ۷۵۷ هر کس که برگرفت دل از جان چنانکه من
- ۷۵۸ گهیکه جان رود از چشم ناتوان بیرون
- ۷۵۹ ای سر زلف تو لیلی و جهانی مجنون
- ۷۶۰ به عقل کی متصور شود فنون جنون
- ۷۶۱ زبان خامه نتواند حدیث دل بیان کردن
- ۷۶۲ سنبل سیه بر سمن مزن
- ۷۶۳ خط زنگاری نگر از سبزه بر گرد سمن
- ۷۶۴ ای ز سنبل بسته شادروان مشکین بر سمن
- ۷۶۵ خیز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بین
- ۷۶۶ هر زمان آهنگ بیزاریش بین
- ۷۶۷ زهی خطی به خطا برده سوی خطهی چین
- ۷۶۸ ای شام زلفت بتخانهی چین
- ۷۶۹ تحیتی چو هوای ریاض خلد برین
- ۷۷۰ آن لب شیرین همچون جان شیرین
- ۷۷۱ کیست که گوید ببارگاه سلاطین
- ۷۷۲ هرکه شد با ساکنان عالم علوی قرین
- ۷۷۳ نسیم صبح کز بویش مشام جان شود مشکین
- ۷۷۴ سرو را گل یار نبود گر بود نبود چنین
- ۷۷۵ صید شیران میکند آهوی روبه باز او
- ۷۷۶ ترک من خاقان نگر در حلقه عشاق او
- ۷۷۷ آب آتش میرود زان لعل آتش فام او
- ۷۷۸ خوشا کشته برطرف میدان او
- ۷۷۹ به آفتاب جهانتاب سایه پرور تو
- ۷۸۰ ایکه چو موی شد تنم در هوس میان تو
- ۷۸۱ ای هیچ در میان نه ز موی میان تو
- ۷۸۲ برو ای باد بدانسوی که من دانم و تو
- ۷۸۳ ای شب قدر بیدلان طرهی دلربای تو
- ۷۸۴ ای چراغ دیدهی جان روی تو
- ۷۸۵ ای طبیب دل ریش از سر بیمار مرو
- ۷۸۶ صبحست ساقیا می چون آفتاب کو
- ۷۸۷ دوش میکردم سوال از جان که آن جانانه کو
- ۷۸۸ مرا ز هجر تو امید زندگانی کو
- ۷۸۹ که بر ز سرو روان تو خورد راست بگو
- ۷۹۰ ای صبا حال جگر گوشهی ما چیست بگو
- ۷۹۱ نفحهی گلشن عشق از نفس ما بشنو
- ۷۹۲ آن عید نیکوان بدر آمد بعیدگاه
- ۷۹۳ ای سنبلهی زلف تو خرمن زده بر ماه
- ۷۹۴ ای روانم بلب لعل تو آورده پناه
- ۷۹۵ مه بی مهر من ز شعر سیاه
- ۷۹۶ روی این چرخ سیه روی ستمکاره سیاه
- ۷۹۷ ای دلم جان و جهان در راه جانان باخته
- ۷۹۸ ای حبش بر چین و چین در زنگبار انداخته
- ۷۹۹ قدحی ده ای برآتش تتقی ز آب بسته
- ۸۰۰ ای از شب قمرسا بر مه نقاب بسته
- ۸۰۱ ای چیده سنبل تر در باغ دسته بسته
- ۸۰۲ ای سنبل تازه دسته بسته
- ۸۰۳ خسرو گل بین دگر ملک سکندر یافته
- ۸۰۴ ای سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده
- ۸۰۵ ای ملک دلم خراب کرده
- ۸۰۶ تخت خیری بین دگر بر تختهی خارا زده
- ۸۰۷ ای لبت خنده بر شراب زده
- ۸۰۸ ای خوشا مست و خراب اندر خرابات آمده
- ۸۰۹ آن ترک بلغاری نگر با چشم خونخوار آمده
- ۸۱۰ چون سنبلت که دید سیاهی سر آمده
- ۸۱۱ ای پسر دامن اهل قدم از دست مده
- ۸۱۲ بی تو مرا پر آب دیده
- ۸۱۳ زهی روی دل افروزت چراغ و چشم هر دیده
- ۸۱۴ زهی ربوده خیال تو خوابم از دیده
- ۸۱۵ زهی جمال تو خورشید مشرق دیده
- ۸۱۶ بساز چارهی این دردمند بیچاره
- ۸۱۷ برآمد ماهم از میدان سواره
- ۸۱۸ ترک من هر لحظه گیرد با من از سر خرخشه
- ۸۱۹ پری رخا منه از دست یکزمان شیشه
- ۸۲۰ ای از گل رخسار تو خون در دل لاله
- ۸۲۱ ای خوشه چین سنبل پرچینت سنبله
- ۸۲۲ دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه
- ۸۲۳ پرواز کن ای مرغ و بگلزار فرود آی
- ۸۲۴ باز هر چند که در دست شهان دارد جای
- ۸۲۵ از برای دلم ای مطربهی پردهسرای
- ۸۲۶ مهست یا رخ آن آفتاب مهر افزای
- ۸۲۷ پرده ابر سیاه از مه تابان بگشای
- ۸۲۸ ای روضهی رضوان ز سر کوی تو بابی
- ۸۲۹ ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی
- ۸۳۰ بیار ای لعبت ساقی شرابی
- ۸۳۱ زهی اشکم ز شوق لعل میگون تو عنابی
- ۸۳۲ دلا تا طلعت سلمی نیابی
- ۸۳۳ خود پرستی مکن ار زانکه خدا میطلبی
- ۸۳۴ ترک صورت کن اگر عالم معنی طلبی
- ۸۳۵ در باغ چون بالای تو سروی ندیدم راستی
- ۸۳۶ یا من قریرة مقلتی لقیاک غایة منیتی
- ۸۳۷ چو دستان برکشد مرغ صراحی
- ۸۳۸ ز رارض دار سعدی یا بارق الغوادی
- ۸۳۹ چه جرم رفت که رفتی و ترک ما کردی
- ۸۴۰ گفتمش از چه دلم بردی و خونم خوردی
- ۸۴۱ چه کردهام که بیکبارم از نظر بفکندی
- ۸۴۲ کجا باز آید آن مرغی که با من همقفس بودی
- ۸۴۳ یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی
- ۸۴۴ گر آن مه در نظر بودی چه بودی
- ۸۴۵ ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی
- ۸۴۶ هیچ شکر چو آن دهان دیدی
- ۸۴۷ چه خوش باشد دمی با دوستداری
- ۸۴۸ تو آن ماه زهره جبینی و آن سرو لاله عذاری
- ۸۴۹ یا باری البرایا یا زاری الذراری
- ۸۵۰ آب رخ ما بری و باد شماری
- ۸۵۱ ای دلم بسته ز زلف سیهت زناری
- ۸۵۲ ای نفس مشک بیز باد بهاری
- ۸۵۳ بخوبی چو یار من نباشد یاری
- ۸۵۴ ای مهر ماه روی ترا زهره مشتری
- ۸۵۵ ای که بر دیدهی صاحبنظران میگذری
- ۸۵۶ گل سوری دگر بجلوه گری
- ۸۵۷ چو چشم مست تو با خواب میکند بازی
- ۸۵۸ میا در قلب عشق ایدل که بازی نیست جانبازی
- ۸۵۹ گرفتمت که بگیرم عنان مرکب تازی
- ۸۶۰ سحر چون باد عیسی دم کند با روح دمسازی
- ۸۶۱ اگر تو عشق نبازی بعمر خویش چه نازی
- ۸۶۲ صبح وصل از افق مهر بر آید روزی
- ۸۶۳ ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی
- ۸۶۴ در دلم بود کزین پس ندهم دل بکسی
- ۸۶۵ تو چون قربان نمیگردی کجا همکیش ما باشی
- ۸۶۶ گر بفریب میکشی ور بعتاب میکشی
- ۸۶۷ یا حادیالنیاق قد ذبت فیالفراق
- ۸۶۸ شبست و خلوت و مهتاب و ساغر ای بت ساقی
- ۸۶۹ تشنهام تا بکی آخر بده آبی ساقی
- ۸۷۰ تبسمت الزهر والمزن باک
- ۸۷۱ دلکم برد بغارت ز برم دلبرکی
- ۸۷۲ چون نیست ما را با او وصالی
- ۸۷۳ دوش بر طرف چمن گلبانگ میزد بلبلی
- ۸۷۴ خوشا شراب محبت ز ساغر ازلی
- ۸۷۵ راه بی پایان عشقت را نیابم منزلی
- ۸۷۶ یا من الیک میلی قف ساعة قبیلی
- ۸۷۷ یا ملولا عن سلامی انت فیالدنیا مرامی
- ۸۷۸ گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامی
- ۸۷۹ کس به نیکی نبرد نام من از بدنامی
- ۸۸۰ ای رفته پیش چشمهی نوش تو آب می
- ۸۸۱ ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
- ۸۸۲ روی تو گر بدیدمی جان بتو بر فشاندمی
- ۸۸۳ حریفان مست و مدهوشند و شادروان خراب از می
- ۸۸۴ بادهی گلگون مرا و طلعت سلمی
- ۸۸۵ ای از حیای لعل لبت آب گشته می
- ۸۸۶ ز تو با بتو راز گویم بزبان بیزبانی
- ۸۸۷ خرامنده سروی به رخ گلستانی
- ۸۸۸ چون نداری جان معنی معنی جانرا چه دانی
- ۸۸۹ ایا صبا خبری کن مرا از آن که تو دانی
- ۸۹۰ برو ای باد بهاری بدیاری که تو دانی
- ۸۹۱ کامت اینست که هر لحظه ز پیشم رانی
- ۸۹۲ به سر ماه فکنده طیلسانی
- ۸۹۳ دلا بر عالم جان زن علم زین دیر جسمانی
- ۸۹۴ دی سیر برآمد دلم از روز جوانی
- ۸۹۵ گهم رانی و گه دشنام خوانی
- ۸۹۶ چگونه سرو روان گویمت که عین روانی
- ۸۹۷ سقی الله ایام وصل الغوانی
- ۸۹۸ اروض الخلدام مغنی الغوانی
- ۸۹۹ بدینسان که از ما جهانی جهانی
- ۹۰۰ نه آخر تو آنی که ما را زیانی
- ۹۰۱ مگر بدیده مجنون نظر کنی ورنی
- ۹۰۲ در باز جان گر آرزوی جان طلب کنی
- ۹۰۳ ای دل اگر دیو نی ملک سلیمان چکنی
- ۹۰۴ شاید آنزلف شکن بر شکن ار میشکنی
- ۹۰۵ نه عهد کردهئی آخر که قصد ما نکنی
- ۹۰۶ مهر سلمی ورزی و دعوی سلمانی کنی
- ۹۰۷ ای لاله زار آتش روی تو آب روی
- ۹۰۸ مستی ز چشم دلکش میگون یار جوی
- ۹۰۹ ای صبا با بلبل خوشگوی گوی
- ۹۱۰ جان پرورم گهی که تو جانان من شوی
- ۹۱۱ ایکه گوئی کز چه رو سر گشته میکردی چو گوی
- ۹۱۲ چون نی سر گشتهی چوگان چو گوی
- ۹۱۳ ای سبزه دمانیده بگرد قمر از موی
- ۹۱۴ ای میان تو چو یک موی و دهان یکسر موی
- ۹۱۵ ای پیک عاشقان اگر از حالم آگهی
- ۹۱۶ ای آینه قدرت بیچون الهی
- ۹۱۷ گر تو شیرین شکر لب بشکر خنده در آئی
- ۹۱۸ چون پیکر مطبوعت در معنی زیبائی
- ۹۱۹ خوشا وقتی که از بستانسرائی
- ۹۲۰ ای سر زلف ترا پیشه سمن فرسائی
- ۹۲۱ گفتا تو از کجائی کاشفته مینمائی
- ۹۲۲ ایکه عنبر ز سر زلف تو دارد بوئی
- ۹۲۳ برخیز که بنشیند فریاد ز هر سوئی
- ۹۲۴ ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی
- ۹۲۵ من کیم زاری نزار افتادهئی
- ۹۲۶ از مشک سوده دام بر آتش نهادهئی
- ۹۲۷ گرد ماه از مشک چنبر کردهئی
- ۹۲۸ از لب شیرین چون شکر نبات آوردهئی
- ۹۲۹ این چه بویست ای صبا از مرغزار آوردهئی
- ۹۳۰ دیشب ای باد صبا گوئی که جائی بودهئی
- ۹۳۱ آتش اندر آب هرگز دیدهئی
- ۹۳۲ دوش پیری یافتم در گوشهی میخانهئی