ای آسمان این چرخ من زان ماه رو آموختم
|
|
خورشید او را ذرهام این رقص از او آموختم
|
ای مه نقاب روی او ای آب جان در جوی او
|
|
بر رو دویدن سوی او زان آب جو آموختم
|
گلشن همیگوید مرا کاین نافه چون دزدیدهای
|
|
من شیری و نافه بری ز آهوی هو آموختم
|
از باغ و از عرجون او وز طره میگون او
|
|
اینک رسن بازی خوش همچون کدو آموختم
|
از نقشهای این جهان هم چشم بستم هم دهان
|
|
تا نقش بندی عجب بیرنگ و بو آموختم
|
دیدم گشاد داد او وان جود و آن ایجاد او
|
|
من دادن جان دم به دم زان دادخو آموختم
|
در خواب بیسو می روی در کوی بیکو می روی
|
|
شش سو مرو وز سو مگو چون غیر سو آموختم
|