به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز
|
|
که گر تو روی بپوشی کنیم ما رو باز
|
دمی که شعشعه این جمال درتابد
|
|
صد آفتاب شود آن زمان سیاه و مجاز
|
کسی شود به تو غره که روی دوست ندید
|
|
کسی که دید مرا کی کند تو را اعزاز
|
ز گازران مگریز و به زیر ابر مرو
|
|
که ابر را و تو را من درآورم به نیاز
|
اگر چه جان و جهانی خوش به توست جهان
|
|
نگون شوی چو رخم دلبری کند آغاز
|
مرا هزار جهانست پر ز نور و نعیم
|
|
چه ناز میرسدت با من ای کمین خباز
|
عباد را برهانم ز نان و از نانبا
|
|
حیات من بدهدشان حیات و عمر دراز
|
ز آفتاب گذشتیم خیز ای ناهید
|
|
بیار باده و نقل و نبات و نی بنواز
|
زمانه با تو نسازد تو سازوارش کن
|
|
به چنگ ما ده سغراق و چنگ را ده ساز
|
نبات و جامد و حیوان همه ز تو مستند
|
|
دمی بدین دو سه مخمور بینوا پرداز
|
حیات با تو خوشست و ممات با تو خوشست
|
|
گهیم همچو شکر بفسران گهی بگداز
|
چو ماه همره من شد سفر مرا حضرست
|
|
به زیر سایه او میروم نشیب و فراز
|
ز آسمان شنوم من که عاقبت محمود
|
|
خموش باش که محمود گشت کار ایاز
|