- ۱ جاء البرید مبشرا من بعد ما طال المدا
- ۲ ای خاک درت سرمهی ارباب بصارت
- ۳ به عالم هر دلی کاو هوشمند است
- ۴ بگذر ز علم رسمی، که تمام قیل و قال است
- ۵ دلا! باز این همه افسردگی چیست؟
- ۶ آنانکه شمع آرزو در بزم عشق افروختند
- ۷ دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید
- ۸ یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمیکند
- ۹ آنها که ربودهی الستند
- ۱۰ عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
- ۱۱ نگشود مرا ز یاریت کار
- ۱۲ آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار
- ۱۳ اگر کنم گله من از زمانهی غدار
- ۱۴ الهی الهی، به حق پیمبر
- ۱۵ تا سرو قباپوش تو را دیدهام امروز
- ۱۶ روی تو گل تازه و خط سبزهی نوخیز
- ۱۷ پای امیدم، بیابان طلب گم کردهای
- ۱۸ من آینهی طلعت معشوق وجودم
- ۱۹ به شهر عافیت، مأوی ندارم
- ۲۰ مقصود و مراد کون دیدیم
- ۲۱ شبی ز تیرگی دل سیاه گشت چنان
- ۲۲ تازه گردید از نسیم صبحگاهی، جان من
- ۲۳ یک دمک، با خودآ، ببین چه کسی
- ۲۴ مضی فی غفلة عمری، کذلک یذهب الباقی
- ۲۵ ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی