سپیده دم بدمید و سپیده میساید | که ویس روز رخ خویش را بیاراید | |
غلام روز دلم کو به جای صد سالست | سپیده چهره دل را به کار میناید | |
سپیدی رخ این دل سپیدها بخشد | که طاس چرخ حواشیش را نپیماید | |
سپیده را چو فروشست شب به آب سیاه | رخ عجوزه دنیا ببین چه را شاید | |
بده عجوزه زراق را هزار طلاق | دم عجوزه جوانیت را بفرساید | |
بران تو دیو ز خود پیش از آنک دیو شوی | وگر نه من خمشم عن قریب بنماید |