چو درد گیرد دندان تو عدو گردد
|
|
زبان تو به طبیبی بگرد او گردد
|
یکی کدو ز کدوها اگر شکست آرد
|
|
شکسته بند همه گرد آن کدو گردد
|
ز صد سبو چو سبوی سبوگری برد آب
|
|
همیشه خاطر او گرد آن سبو گردد
|
شکستگان تویم ای حبیب و نیست عجب
|
|
تو پادشاهی و لطف تو بنده جو گردد
|
به قند لطف تو کاین لطفها غلام ویند
|
|
که زهر از او چو شکر خوب و خوب خو گردد
|
اگر حلاوت لاحول تو به دیو رسد
|
|
فرشته خو شود آن دیو و ماه رو گردد
|
عنایتت گنهی را نظر کند به رضا
|
|
چو طاعت آن گنه از دل گناه شو گردد
|
پلید پاک شود مرده زنده مار عصا
|
|
چو خون که در تن آهوست مشک بو گردد
|
روندهای که سوی بیسوییش ره دادی
|
|
کجا چو خاطر گمراه سو به سو گردد
|
تو جان جان جهانی و نام تو عشق است
|
|
هر آنک از تو پری یافت بر علو گردد
|
خمش که هر کی دهانش ز عشق شیرین شد
|
|
روا نباشد کو گرد گفت و گو گردد
|
خموش باش که آن کس که بحر جانان دید
|
|
نشاید و نتواند که گرد جو گردد
|