آن کز دهن تو رنگ دارد
|
|
انصاف که رزق تنگ دارد
|
وان کس که جدل ببست با تو
|
|
با عمر عزیز جنگ دارد
|
ماهی که بیافت آب حیوان
|
|
بر خشک چرا درنگ دارد
|
در آینه عکس قیصر روم
|
|
گر نیست بدانک زنگ دارد
|
در قدس دلت چو خوک دیدی
|
|
ملک قدست فرنگ دارد
|
ما را باری نگار خوش قول
|
|
اندر بر خود چو چنگ دارد
|
زان زخمه او همیشه این چنگ
|
|
پس تن تن و بس ترنگ دارد
|
هر ذره که پای کوفت با ما
|
|
از مشرق چرخ ننگ دارد
|
هر جان که در این روش بلنگد
|
|
جان تو که عذر لنگ دارد
|
زیرا کاین بحر بس کریمست
|
|
آن نیست که او نهنگ دارد
|
سگ طبع کسی که با چنین شیر
|
|
او سرکشی پلنگ دارد
|
سنگین جانی که با چنین لعل
|
|
سودای کلوخ و سنگ دارد
|
خامش کن و جاه گفت کم جوی
|
|
کاین جاه مزاج بنگ دارد
|