خوابم ببستهای بگشا ای قمر نقاب
|
|
تا سجدههای شکر کند پیشت آفتاب
|
دامان تو گرفتم و دستم بتافتی
|
|
هین دست درکشیدم روی از وفا متاب
|
گفتی مکن شتاب که آن هست فعل دیو
|
|
دیو او بود که مینکند سوی تو شتاب
|
یا رب کنم ببینم بر درگه نیاز
|
|
چندین هزار یا رب مشتاق آن جواب
|
از خاک بیشتر دل و جانهای آتشین
|
|
مستسقیانه کوزه گرفته که آب آب
|
بر خاک رحم کن که از این چار عنصر او
|
|
بی دست و پاتر آمد در سیر و انقلاب
|
وقتی که او سبک شود آن باد پای اوست
|
|
لنگانه برجهد دو سه گامی پی سحاب
|
تا خنده گیرد از تک آن لنگ برق را
|
|
و اندر شفاعت آید آن رعد خوش خطاب
|
با ساقیان ابر بگوید که برجهید
|
|
کز تشنگان خاک بجوشید اضطراب
|
گیرم که من نگویم آخر نمیرسد
|
|
اندر مشام رحمت بوی دل کباب
|
پس ساقیان ابر همان دم روان شوند
|
|
با جره و قنینه و با مشک پرشراب
|
خاموش و در خراب همیجوی گنج عشق
|
|
کاین گنج در بهار برویید از خراب
|