زانک استعداد تبدیل و نبرد | بودش از پستی و آن را فوت کرد | |
باز حیوان را چو استعداد نیست | عذر او اندر بهیمی روشنیست | |
زو چو استعداد شد کان رهبرست | هر غذایی کو خورد مغز خرست | |
گر بلادر خورد او افیون شود | سکته و بیعقلیش افزون شود | |
ماند یک قسم دگر اندر جهاد | نیم حیوان نیم حی با رشاد | |
روز و شب در جنگ و اندر کشمکش | کرده چالیش آخرش با اولش |