مرده زنده کرد عیسی از کرم
|
|
من به کف خالق عیسی درم
|
کی بمانم مرده در قبضهی خدا
|
|
بر کف عیسی مدار این هم روا
|
عیسیام لیکن هر آنکو یافت جان
|
|
از دم من او بماند جاودان
|
شد ز عیسی زنده لیکن باز مرد
|
|
شاد آنکو جان بدین عیسی سپرد
|
من عصاام در کف موسی خویش
|
|
موسیم پنهان و من پیدا به پیش
|
بر مسلمانان پل دریا شوم
|
|
باز بر فرعون اژدها شوم
|
این عصا را ای پسر تنها مبین
|
|
که عصا بیکف حق نبود چنین
|
موج طوفان هم عصا بد کو ز درد
|
|
طنطنهی جادوپرستان را بخورد
|
گر عصاهای خدا را بشمرم
|
|
زرق این فرعونیان را بر درم
|
لیک زین شیرین گیای زهرمند
|
|
ترک کن تا چند روزی میچرند
|
گر نباشد جاه فرعون و سری
|
|
از کجا یابد جهنم پروری
|
فربهش کن آنگهش کش ای قصاب
|
|
زانک بیبرگاند در دوزخ کلاب
|
گر نبودی خصم و دشمن در جهان
|
|
پس بمردی خشم اندر مردمان
|
دوزخ آن خشمست خصمی بایدش
|
|
تا زید ور نی رحیمی بکشدش
|
پس بماندی لطف بیقهر و بدی
|
|
پس کمال پادشاهی کی بدی
|
ریشخندی کردهاند آن منکران
|
|
بر مثلها و بیان ذاکران
|
تو اگر خواهی بکن هم ریشخند
|
|
چند خواهی زیست ای مردار چند
|
شاد باشید ای محبان در نیاز
|
|
بر همین در که شود امروز باز
|
هر حویجی باشدش کردی دگر
|
|
در میان باغ از سیر و کبر
|
هر یکی با جنس خود در کرد خود
|
|
از برای پختگی نم میخورد
|