باغ زمانه که بهارش توئی
|
|
خانه غم دان که نگارش توئی
|
سنگ درین خاک مطبق نشان
|
|
خاک برین آب معلق نشان
|
بگذر ازین آب و خیالات او
|
|
بر پر ازین خاک و خرابات او
|
بر مه و خورشید میاور وقوف
|
|
مه خور و خورشید شکن چون کسوف
|
کین مه زرین که درین خرگهست
|
|
غول ره عشق خلیل اللهست
|
روز ترا صبح جگرسوز کرد
|
|
چرخت از آن روز بدین روز کرد
|
گر دل خورشید فروز آوری
|
|
روزی از اینروز به روز آوری
|
اشک فشان نا به گلاب امید
|
|
بستری این لوح سیاه و سفید
|
تا چو عمل سنج سلامت شوی
|
|
چرب ترازوی قیامت شوی
|
دین که قوی دارد بازوت را
|
|
راست کند عدل ترازوت را
|
هیچ هنرپیشه آزاد مرد
|
|
در غم دنیا غم دنیا نخورد
|
چونکه به دنیاست تمنا ترا
|
|
دین به نظامی ده و دنیا ترا
|