چو روسان سختی کش سخت مغز
|
|
فریبی شنیدند از اینگونه نغز
|
کشیدند سرها که تا زندهایم
|
|
بدین عهد و پیمان سرافکندهایم
|
بکوشیم کوشیدنی چون نهنگ
|
|
نمانیم ازین گلستان بوی و رنگ
|
بر اعدای دولت شبیخون کنیم
|
|
به نوک سنان خاره را خون کنیم
|
چو دست از سنان سوی خنجر کشیم
|
|
بداندیش را دام در سر کشیم
|
چو روسی سپه را دلی گرم دید
|
|
ز نیروی خود کوه را نرم دید
|
به لشگرگه به تدبیر جنگ
|
|
ز دل برد زنگار و ز تیغ زنگ
|
ز دیگر طرف شاه لشگر شکن
|
|
به تدبیر ینشست با انجمن
|
بزرگان لشگر همه گرد شاه
|
|
نشستند چون اختران گرد ماه
|
قدرخان ز چین گور خان از ختن
|
|
دپیس از مداین ولید از یمن
|
دوالی ز ابخاز و هندی زری
|
|
قباد صطخری ز خویشان کی
|
زریوند گیلی ز مازندران
|
|
نیال یل از کشور خاوران
|
بشک از خراسان و فوم از عراق
|
|
بریشاد از ارمن بدین اتفاق
|
ز یونان و افرنجه و مصرو شام
|
|
نه چندانکه بر گفت شاید به نام
|
جهاندار کرد از غم آزادشان
|
|
به دلگرمی امیدها دادشان
|
چنین گفت کین لشگر جنگجوی
|
|
به پیکار شیران نکردند خوی
|
به دزدی و سالوسی و رهزنی
|
|
نمایند مردی و مردافکنی
|
دو دستی ندیدند شمشیر کس
|
|
همان ناچخ و نیزه از پیش و پس
|
سلاحی و سازی ندارند چست
|
|
ز بی آلتان جنگ ناید درست
|
برهنه تنی چند را در مصاف
|
|
چه باشد بریدن ز سر تا به ناف
|