همان نامهی شاه بر خوانده بود
|
|
در آن کار حیران فرو مانده بود
|
به اندیشهی پاک و رای درست
|
|
سررشتهی کار خود باز جست
|
نخستین چنان دید رایش صواب
|
|
که میثاق شه را نویسد جواب
|
بفرمود تا کاغذ و کلک و ساز
|
|
نویسندهی چینی آرد فراز
|
جوابی نویسد سزاوار شاه
|
|
سخن را در او پایه دارد نگاه
|
ز ناف قلم دست چابک دبیر
|
|
پراکند مشک سیه بر حریر
|
سخنهای پروردهی دلفریب
|
|
که در مغز مردم نماید شکیب
|
خطابی که امیدواری دهد
|
|
عتابی که بر صلح یاری دهد
|
فسونی که بندد ره جنگ را
|
|
فریبی که نرمی دهد سنگ را
|
زبان بندهائی چو پیکان تیز
|
|
دری در تواضع دری در ستیز
|
طراز سر نامه بود از نخست
|
|
به نامی کزو نامها شد درست
|
خداوند بی یار و یار همه
|
|
به خود زنده و زندهدار همه
|
جهان آفرین ایزد کارساز
|
|
توانا کن ناتوانا نواز
|
علم برکش روشنان سپهر
|
|
قلم در کش دیو تاریک چهر
|
روش بخش پرگار جنبش پذیر
|
|
سکونت ده نقطهی جای گیر
|
پدید آور هر چه آمد پدید
|
|
رسانندهی هر چه خواهد رسید
|
ز گویا و خاموش و هشیار و مست
|
|
کسی بر اسرار او نیست دست
|
به جز بندگی ناید از هیچکس
|
|
خداوندی مطلق اوراست بس
|
بس از آفرین جهان آفرین
|
|
کزو شد پدید آسمان و زمین
|
سخن رانده در پوزش شهریار
|
|
که باد آفرین بر تو از کردگار
|