اگر آگه ز اخلاص من آزرده دل گردی
|
|
ز بیدادی که بر من کرده باشی منفعل گردی
|
مکن چون لاله چاکم در دل پرخون که میترسم
|
|
در و داغ وفای خود به بینی و خجل گردی
|
دلت روشنتر از آیینهی صبح است میخواهم
|
|
که بر تحقیق مهرم یک نفس بر گرد دل گردی
|
چو بیجرمی به تیغ بیدریغم میکنی بسمل
|
|
چنان کن باری ای نامهربان کز من بحل گردی
|
تو ای مرغ دل از پروانه خود کم نه و باید
|
|
که تا جانباشدت بر گرد آن شمع چه گل گردی
|
رقیبان چون گسستی از دلش سررشتهی مهرم
|
|
الهی با نصیب از وصل آن پیمان گسل گردی
|
اگر خواهی ز گرد غیر خالی کوی آن مه را
|
|
به گردش محتشم چون باد باید متصل گردی
|