نقطه خط اولین پرگار
|
|
خاتم آخر آفرینش کار
|
نوبر باغ هفت چرخ کهن
|
|
درهالتاج عقل و تاج سخن
|
کیست جز خواجه مید رای
|
|
احمد مرسل آن رسول خدای
|
شاه پیغمبران به تیغ و به تاج
|
|
تیغ او شرع و تاج او معراج
|
امی و امهات را مایه
|
|
فرش را نور و عرش را سایه
|
پنج نوبت زن شریعت پاک
|
|
چار بالش نه ولایت خاک
|
همه هستی طفیل و او مقصود
|
|
او محمد رسالتش محمود
|
ز اولین گل که آدمش بفشرد
|
|
صافی او بود و دیگران همه درد
|
و آخرین دور کاسمان راند
|
|
خطبه خاتمت هم او خواند
|
امر و نهیش به راستی موقوف
|
|
نهی او منکر امر او معروف
|
آنکه از فقر فخر داشت نه رنج
|
|
چه حدیثیست فقر و چندان گنج؟
|
وانک ازو سایه گشت روی سپید
|
|
چه سخن سایه وانگهی خورشید؟
|
ملک را قایم الهی بود
|
|
قایم انداز پادشاهی بود
|
هرکه برخاست میفکندش پست
|
|
وانکه افتاد میگرفتش دست
|
با نکو گوهران نکو میکرد
|
|
قهر بد گوهران هم او میکرد
|
تیغ از اینسو به قهر خونریزی
|
|
رفق از آنسو به مرهمآمیزی
|
مرهمش دل نواز تنگ دلان
|
|
آهنش پایبند سنگدلان
|
آنک با او بر اسب زین بستند
|
|
بر کمرها دوال کین بستند
|
اینک امروز بعد چندین سال
|
|
همه بر کوس او زنند دوال
|
گرچه ایزد گزید از دهرش
|
|
وین جهان آفرید از بهرش
|
چشم او را که مهر ما زاغست
|
|
روضه گاهی برون ازین باغست
|
حکم هفصد هزار ساله شمار
|
|
تابع حکم او به هفت هزار
|
حلقهداران چرخ کحلی پوش
|
|
در ره بندگیش حلقه به گوش
|
چار یارش گزین به اصل و به فرع
|
|
چار دیوار گنج خانه شرع
|
ز آفرین بود نور بینش او
|
|
کافرینها بر آفرینش او
|
با چنان جان که هر دمش مددیست
|
|
از زمین تا به آسمان جسدیست
|
آن جسد را حیات ازین جانست
|
|
همه تختند و او سلیمانست
|
نفسش بر هوا چو مشک افشاند
|
|
رطبتر ز نخل خشک افشاند
|
معجزش خار خشک را رطبست
|
|
رطبش خار دشمن این عجبست
|
کرده ناخن برای انگشتش
|
|
سیب مه را دو نیم در مشتش
|
سیب را گر ز قطع بیم کند
|
|
ناخنه روشنان دو نیم کند
|
آفرین کردش آفریننده
|
|
کین گزین بود و او گزیننده
|
باد بیش از مدار چرخ کبود
|
|
بر گزیننده و گزیده درود
|