بر دل فکنده پرتو نادیده آفتابی
|
|
در پرده بازی کرد رخساره در نقابی
|
در بحر دل هوائی گردیده شورش انگیز
|
|
وز جای خویش جنبید دریای اضطرابی
|
بیباک خسروی داد فرمان به غارت جان
|
|
دیوانه لشگری تاخت بر کشور خرابی
|
گنجشک را چه طاقت در عرصهای که آنجا
|
|
گرم شکار گردد سیمرغ کش عقابی
|
خاشاک کی بماند بر ساحل سلامت
|
|
از قلزمی که خیزد آتشفشان سحابی
|
بر رخش عبرت ای دل زین نه که میدهد باز
|
|
دادسبک عنانی صبر گران رکابی
|
از ما اثر چه ماند در کشوری که راند
|
|
کام از هلاک درویش سلطان کامیابی
|
از نیم رشحه امروز پا در گلم چه سازم
|
|
فردا که گردد این نم از سرگذشته آبی
|
زان لب که میفشاند بر سایل آب حیوان
|
|
جان تشنه سوالیست من کشته جوابی
|
دیروز با تو دل را صدپرده در میان بود
|
|
امروز در میان نیست جز پردهی حجابی
|
ای محتشم درین بزم مردانه کوش کایام
|
|
بهر تو کرده در جام مردآزما شرابی
|