دل خود رای مرا برده گل خودروئی | ترک خنجر کش مردم کش آتش خوئی | |
طفل نو سلسلهای شوخ تنگ حوصلهای | شاه دیوانه و شی ماه مشوش موئی | |
سر و کارم به غزالیست کزاغیار مدام | میکند روکش مردم به یک آدم روئی | |
دیده پرنور شود نرگس نابینا را | گر به گلشن رسد از پیرهن او بوئی | |
گوش بر بد سخنم کی منهی امروز ای گل | خورده بر گوش تو گویا سخن بدگوئی | |
چند سویت نگرم عشوهی چشمی بنما | عشوهی چشم نباشد گره ابروئی | |
عشوهی غلب شده بر محتشم آری چکند | ناتوانی چنین خصم قوی بازوئی |