- ۸۲۱ ای دل اندر عشق غوغا چون کنی
- ۸۲۲ گه به دندان در عدن شکنی
- ۸۲۳ هر نفسی شور عشق در دو جهان افکنی
- ۸۲۴ هر شبم سرمست در کوی افکنی
- ۸۲۵ در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی
- ۸۲۶ به سر زلف دلربای منی
- ۸۲۷ نگر تا ای دل بیچاره چونی
- ۸۲۸ تا در سر زلف تاب بینی
- ۸۲۹ به وادییی که درو گوی راه سر بینی
- ۸۳۰ هر روز ز دلتنگی جایی دگرم بینی
- ۸۳۱ چون لبت به پسته اندر صفت گهر نبینی
- ۸۳۲ هرچه هست اوست و هرچه اوست توی
- ۸۳۳ ای لب گلگونت جام خسروی
- ۸۳۴ گر تو خلوتخانهی توحید را محرم شوی
- ۸۳۵ سرمست درآمد از سر کوی
- ۸۳۶ نگاری مست لایعقل چو ماهی
- ۸۳۷ جان به لب آوردهام تا از لبم جانی دهی
- ۸۳۸ آفتاب رویت ای سرو سهی
- ۸۳۹ زلف تیره بر رخ روشن نهی
- ۸۴۰ گه به کرشمه دلم ز بر بربایی