- ۵۴۱ بی لبت از آب حیوان میبسم
- ۵۴۲ هرگاه که مست آن لقا باشم
- ۵۴۳ دامن دل از تو در خون میکشم
- ۵۴۴ دل و جانم ببرد جان و دلم
- ۵۴۵ ای عشق تو قبلهی قبولم
- ۵۴۶ کجایی ساقیا می ده مدامم
- ۵۴۷ خویش را چند ز اندیشه به سر گردانم
- ۵۴۸ ای جان و جهان رویت پیدا نکنی دانم
- ۵۴۹ هرگز دل پر خون را خرم نکنی دانم
- ۵۵۰ درد دل را دوا نمیدانم
- ۵۵۱ من پای همی ز سر نمیدانم
- ۵۵۲ بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمیدانم
- ۵۵۳ کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمیدانم
- ۵۵۴ زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم
- ۵۵۵ من این دانم که مویی می ندانم
- ۵۵۶ چو خود را پاک دامن می ندانم
- ۵۵۷ از عشق در اندرون جانم
- ۵۵۸ چون نام تو بر زبان برانم
- ۵۵۹ گر در سر عشق رفت جانم
- ۵۶۰ از در جان درآی تا جانم