- ۵۲۱ چه سازم که سوی تو راهی ندارم
- ۵۲۲ اگر عشقت به جای جان ندارم
- ۵۲۳ تا نرگست به دشنه چون شمع کشت زارم
- ۵۲۴ نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم
- ۵۲۵ اگر برشمارم غم بیشمارم
- ۵۲۶ بی تو نیست آرامم کز جهان تو را دارم
- ۵۲۷ پشتا پشت است با تو کارم
- ۵۲۸ چون من ز همه عالم ترسا بچهای دارم
- ۵۲۹ ترسا بچهای کشید در کارم
- ۵۳۰ ترک قلندر من دوش درآمد از درم
- ۵۳۱ گنج دزدیده ز جایی پی برم
- ۵۳۲ خبرت هست که خون شد جگرم
- ۵۳۳ گر بوی یک شکن ز سر زلف دلبرم
- ۵۳۴ گر از میان آتش دل دم برآورم
- ۵۳۵ تیر عشقت بر دل و جان میخورم
- ۵۳۶ روزی که عتاب یار درگیرم
- ۵۳۷ زیر بار ستمت میمیرم
- ۵۳۸ کار چو از دست من برفت چه سازم
- ۵۳۹ با این دل بی خبر چه سازم
- ۵۴۰ از بس که چو شمع از غم تو زار بسوزم