در بهشت گشادند در جهان ناگاه
|
|
خدا به چشم عنایت به خلق کرد نگاه
|
امید بسته برآمد صباح خیر دمید
|
|
به دور دولت سلجوقشاه سلغرشاه
|
چو ماه روی مسافر که بامداد پگاه
|
|
درآید از در امیدوار چشم به راه
|
شمایلی که نیاید به وصف در اوهام
|
|
خصایصی که نگنجد به ذکر در افواه
|
خدایگان معظم اتابک اعظم
|
|
سر ملوک زمان ناصر عبادالله
|
شهنشهی که زمین از فروغ طلعت او
|
|
منورست چنان کاسمان به طلعت ماه
|
خجسته روزی خرم کسی که باز کنند
|
|
به روی دولت و بختش در فرج ناگاه
|
که چشم داشت که یوسف عزیز مصر شود
|
|
اسیر بند بلای برادران در چاه؟
|
شب فراق نمیباید از فلک نالید
|
|
که روزهای سپیدست در شبان سیاه
|
هر آنکه بر در بخشایش خدای نشست
|
|
به عاقبت نرود ناامید ازین درگاه
|
زمانه بر سر آنست اگر خطایی کرد
|
|
که بعد از این همه طاعت کند به عذر گناه
|
خدای عمر درازت دهاد چندانی
|
|
که دست جور زمان از زمین کند کوتاه
|
به گرد خیمهی اسلام شقهای بزنی
|
|
که کهربا نتواند ربود پرهی کاه
|
مراد سعدی از انشاء زحمت خدمت
|
|
نصیحتست به سمع قبول شاهنشاه
|
دوام دولت و آرام مملکت خواهی
|
|
ثبوت راحت و امن و مزید رفعت و جاه
|
کمر به طاعت و انصاف و عدل و عفو ببند
|
|
چو دست منت حق بر سرت نهاد کلاه
|
تو روشن آینهای ز آه دردمند بترس
|
|
عزیز من، که اثر میکند در آینه آه
|
معلمان بدآموز را سخن مشنو
|
|
که دیر سال بمانی به کام نیکوخواه
|
دعای زنده دلانت رفیق باد و قرین
|
|
خدای عالمیانت نصیر باد و پناه
|