شکر و فضل خدای غزوجل | که امیر بزرگوار اجل | |
شرف خاندان و دولت و ملک | خانه تحویل کرد و جامه بدل | |
دیوش از راه معرفت میبرد | ملکش بانگ زد که لاتفعل | |
نیکبختان به راحت ماضی | نفروشند عیش مستقبل | |
حاصل لهو ولعب دنیا چیست؟ | نام زشت و خمار و جنگ و جدل | |
جای دیگر نعیم بار خدای | چشمهی سلسبیل زند منبل | |
نه تو بازآمدی که بازآورد | حسن توفیقت از خطا و زلل | |
غرقه را تا یکی نگیرد دست | نتواند برآمدن ز وحل | |
تا نگویی اناالذی یسعی | ای برادر هوالذی یقبل | |
بندگان سرکشند و بازآرد | دست اقبلا سیف دین و دول | |
همه شمعند پیش این خورشید | همه پروانه گرد این مشعل | |
لاجرم چون ستاره راست بود | نتواند که کژ رود جدول | |
فکر من چیست پیش همت او؟ | نخل کوته بود به پای جبل | |
زحل و مشتری چنان نگرند | پایهی قدرت ای بزرگ محل | |
که یکی از زمین نگاه کند | به تأمل به مشتری و زحل | |
سعدیا قصه ختم کن به دعا | ان خیرالکلام قل و دل | |
دوستانت چو بوستان بادند | دشمنانت چو بیخ مستأصل | |
همه کامی و دولتی داری | چه دعا گویم ای امیر اجل؟ | |
دشمنت خود مباد و گر باشد | دیده بردوخته به تیر اجل |