هران نصیبه که پیش از وجود ننهادست
|
|
هر آنکه در طلبش سعی میکند بادست
|
سر قبول بباید نهاد و گردن طوع
|
|
که هرچه حاکم عادل کند نه بیدادست
|
کلید فتح اقالیم در خزاین اوست
|
|
کسی به قوت بازوی خویش نگشادست
|
به چشم طایفهای کژ همی نماید نقش
|
|
گمان برند که نقاش غیراستادست
|
اگر تو دیدهوری نیک و بد ز حق بینی
|
|
دو بینی از قبل چشم احول افتادست
|
همان که زرع و نخیل آفرید و روزی داد
|
|
ملخ به خوردن روزی هم او فرستادست
|
چو نیک درنگری آنکه میکند فریاد
|
|
ز دست خوی بد خویشتن به فریادست
|
تو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک
|
|
به یاد دار که این پندم از پدر یادست
|
اگر به پای بپویی وگر به سر بروی
|
|
مقسمت ندهد روزیی که ننهادست
|
خدای راست بزرگی و ملک بیانباز
|
|
به دیگران که توبینی به عاریت دادست
|
گر اهل معرفتی دل در آخرت بندی
|
|
نه در خرابهی دنیا که محنت آبادست
|
به خاک بر مرو ای آدمی به کشی و ناز
|
|
که خاک پای تو همچون تو آدمی زادست
|
جهان بر آب نهادست و عاقلان دانند
|
|
که روی آب نه جای قرار و بنیادست
|
رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی
|
|
که هرکه بندهی فرمان حق شد آزادست
|