برهنه تنی یک درم وام کرد | تن خویش را کسوتی خام کرد | |
بنالید کای طالع بدلگام | به گرما بپختم در این زیر خام | |
چو ناپخته آمد ز سختی به جوش | یکی گفتش از چاه زندان، خموش | |
بجای آور، ای خام، شکر خدای | که چون ما نهای خام بر دست و پای |
برهنه تنی یک درم وام کرد | تن خویش را کسوتی خام کرد | |
بنالید کای طالع بدلگام | به گرما بپختم در این زیر خام | |
چو ناپخته آمد ز سختی به جوش | یکی گفتش از چاه زندان، خموش | |
بجای آور، ای خام، شکر خدای | که چون ما نهای خام بر دست و پای |