مدعی در مجلسم جا میدهد پهلوی تو | تا شود آگاه اگر ناگاه بینم روی تو | |
از خطایی گه گهم بنواز در پهلوی خویش | تا به تقریب سخن چشم افکنم بر روی تو | |
نیست رویت در مقابل لیک میگوید به من | صد سخن هر جنبشی از گوشهی ابروی تو | |
غیر نگذارد که گردم با سگانت آشنا | تا شوم رسوا اگر گردم به گرد کوی تو | |
باد را نگذارد از تدبیر در کویت رقیب | تا نیارد سوی من روز جدائی بوی تو | |
راز چون گوئی به کس رشگم کند کز شرح آن | بیزبان با من بگوید نرگس جادوی تو | |
بر سخن دارند گوش اصحاب و دارد محتشم | چشم در وقت سخن بر چشم مضمون گوی تو |