ترحم ذلتی یا ذا المعالی

دلت سختست و پیمان اندکی سست دگر در هر چه گویم بر کمالی
اذا کان افتضاحی فیک حلوا فقل لی مالعذالی و مالی
مرا با روزگار خویش بگذار نگیرد سرزنش در لاابالی
ترانی ناظما فی الوجد بیتا و طرفی ناثر عقد اللالی
نگویم قامتت زیباست یا چشم همه لطفی و سرتاسر جمالی
و ان کنتم سمتم طول مکثی حوالیکم فقد حان ارتحالی
چو سعدی خاک شد سودی ندارد اگر خاک وی اندر دیده مالی