- ۴۴۱ تا به چشمان سیه سرمه درانداختهای
- ۴۴۲ تنها نه جا به خلوت دلها گرفتهای
- ۴۴۳ تا به جفایت خوشم، ترک جفا کردهای
- ۴۴۴ سنبل گل پوش را بر سمن آوردهای
- ۴۴۵ امشب ای زلف سیه سخت پریشان شدهای
- ۴۴۶ گر نه از کشتن عشاق به تنگ آمدهای
- ۴۴۷ رهزن ایمان من شد نازنین تازهای
- ۴۴۸ تیغ به دست آمدی و مست شرابی
- ۴۴۹ شدم به میکده ساقی مرا نداد شرابی
- ۴۵۰ دلم افتاد به دنبال سوار عجبی
- ۴۵۱ پرده برانداختی، چهره برافروختی
- ۴۵۲ هر مرغ کز آن گلبن نو باخبرستی
- ۴۵۳ ای صورت زیبا که به سیرت ملکستی
- ۴۵۴ کسی که دامنش آلودهی شرابستی
- ۴۵۵ صورتت یک باره از آدم نمود از قید هستی
- ۴۵۶ مسجد مقام عجب است، میخانه جای مستی
- ۴۵۷ چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی
- ۴۵۸ یک جام با تو خوردن یک عمر میپرستی
- ۴۵۹ با من اگر خواجه سری داشتی
- ۴۶۰ ای که هم آغوش یار حور سرشتی