- ۲۸۱ چون صبا شانه زند طرهی عنبربارش
- ۲۸۲ تو و چشم سیه مستی که نتوان دید هشیارش
- ۲۸۳ چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش
- ۲۸۴ لب تشنهای که شد لب جانان میسرش
- ۲۸۵ تویی آن آیت رحمت که نتوان کرد تفسیرش
- ۲۸۶ دل به دنبال وفا رفت و من از دنبالش
- ۲۸۷ گر هلاک من است عنوانش
- ۲۸۸ نه دست آن که بر آرم دل از چه ذقنش
- ۲۸۹ دامن کشان شبی گذر افتاد بر منش
- ۲۹۰ خوشا دلی که تو باشی نگار پردهنشینش
- ۲۹۱ چه غنچهها که نپرود باغ نسرینش
- ۲۹۲ تا دهان او لبالب شد ز نوش
- ۲۹۳ شاهد به کام و شیشه به دست و سبو به دوش
- ۲۹۴ ای جز می مشک بر سر دوش
- ۲۹۵ خوش آن که باده بنوشد به روی چون ماهش
- ۲۹۶ نگه داشت غزالی دل مرا به نگاهش
- ۲۹۷ دل سپردم به نگه کردن چشم سیهش
- ۲۹۸ چشم عقلم خیره شد از عکس روی تابناکش
- ۲۹۹ در پا مریز حلقهی زلف بلند خویش
- ۳۰۰ در راه عشق من نگذشتم ز کام خویش