- ۲۴۱ زلف و خط دلکشش دام بنی آدمند
- ۲۴۲ بتان به مملکت حسن پادشاهانند
- ۲۴۳ جمعی که مرهم جگر خستهی منند
- ۲۴۴ ای خنده تو راهزن کاروان قند
- ۲۴۵ هر جا حدیث حسن تو تقریر میکنند
- ۲۴۶ هر که را که بخت، دیده میدهد، در رخ تو بیننده میکند
- ۲۴۷ آتشزدگان ستم آب از تو نخواهند
- ۲۴۸ گر ز غلامیش نشانت دهند
- ۲۴۹ عاشقی کز خون دل جام شرابش میدهند
- ۲۵۰ هر که را کار بدان چشم دل آزار بود
- ۲۵۱ دل دیوانهی من قابل زنجیر نبود
- ۲۵۲ شب که در حلقهی ما زلف دل آرام نبود
- ۲۵۳ مانع رفتن بجز مهر و وفای من نبود
- ۲۵۴ قدح باده اگر چشم بت ساده نبود
- ۲۵۵ لب پیمانه اگر بر لب جانانه نبود
- ۲۵۶ آشوب شهر طلعت زیبای او بود
- ۲۵۷ همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
- ۲۵۸ به کویش دوش یا رب یا ربی بود
- ۲۵۹ تا به رخ چین سر زلف تو لرزان نشود
- ۲۶۰ گر آن صنم ز پرده پدیدار میشود