ما فرش بزرگی به جهان باز کشیدیم | صد گونه شراب از کف اقبال چشیدیم | |
آن جای که ابرار نشستند نشستیم | وان راه که احرار گزیدند گزیدیم | |
گوش خود و گوش همه آراسته کردیم | از بس سخن خوب که گفتیم و شنیدیم | |
از روی سخا حاصل ده ملک بدادیم | با اسب شرف منزل نه چرخ بریدیم | |
ناگاه به زد مقرعهی مرگ زمانه | ما نای روان رو سوی عقبی بدمیدیم | |
دیدیم که در عهدهی صد گونه وبالیم | خود را به یکی جان ز همه باز خریدیم | |
پس جمله بدانید که در عالم پاداش | آنها که درین راه بدادیم بدیدیم | |
دادند مجازات به بندی که گشادیم | کردند مکافات به رنجی که کشیدیم | |
ما را همه مقصود به بخشایش حق بود | المنةالله که به مقصود رسیدیم |
□
گر تو به دو گانهای ز ما پیشی | ما از تو به فضل و مردمی پیشیم | |
گر زر نبود ز خدمتت ما را | از سبلت تو به جو نیندیشیم |
□
ای علایی ببین و نیک ببین | که زمانه ستمگریست عظیم | |
گه ز چوبی کند دمنده شنکج | گه ز گوسالهای خدای کریم | |
هر کرا فضل نیست نیم پشیز | به شتر وار ساو دارد و سیم | |
وانکه چون تیغ جان ربای از فضل | موی را چون قلم کند به دو نیم | |
به خدای ار خرانش بگذارند | بی دو دانگ سیه بر آخور تیم | |
اینهمه قصه و حکایت چیست | وینهمه عشوه و تغلب و بیم | |
به بهشت خدای نگذارند | بی زر و سیم طاعتی ز رحیم | |
شاعرانی که پیش ازین بودند | همه والا بدند و راد و حکیم | |
باز در روزگار دولت ما | همه مابون شدند و دون و لیم |