نخواهم من طریق و راه طامات
|
|
مرا می باید و مسکن خرابات
|
گهی با می گسارم انده خویش
|
|
گهی با جام باشم در مناجات
|
گهی شطرنج بازم با حریفان
|
|
گهی راوی شوم با شعر و ابیات
|
گهی شه رخ شوم با عیش و راحت
|
|
گهی از رنج گردم باز شهمات
|
نخواهم جز می و میخانه و جام
|
|
نه محنت باشد آنجا و نه آفات
|
همیشه تا بوم در خمر و در قمر
|
|
بیابم راحتی اندر مقامات
|
چو طالب باشم اندر راه معشوق
|
|
طلب کردن بود راه عبادات
|
طریق عشق آن باشد که هرگز
|
|
نیابد عاشق از معشوق حاجات
|
چنین دانم طریق عاشقی را
|
|
که نپذیرد به راه عشق طامات
|
ز چیزی چون توان دادن نشانی
|
|
که پیدا نیست اندر وی اشارات
|