سرگران از چشم دلبر دوش چون بر ما گذشت
|
|
اشک خون کردم ز غم چون بر من از عمدا گذشت
|
من ز غم رفتم ولی ترسیدم از نظارهای
|
|
کاندرین ساعت برین ره حور یا حورا گذشت
|
گفت خورشید خرامان دیدم و ماه سما
|
|
کز تکبر دوش او ابر بر زهرهی زهرا گذشت
|
لولو لال همی بارم ز عشقش در کنار
|
|
کز کنارم ناگهان آن لولو لالا گذشت
|
با خط مشکین ز سیمین عارضی کایزد نهاد
|
|
مورچه گویی به عمدا بر رهی بیضا گذشت
|
آنچه بر جانم رسید از عشق آن سیمین صنم
|
|
صد یکی زان بالله ار بر وامق و عذرا گذشت
|
حلقهی زلفش بدی چون عروةالوثقی مرا
|
|
ای مسلمانان فغان کان عروةالوثقا گذشت
|
دین و دنیا گفتمی در بازم اندر کار عشق
|
|
کار من با او کنون از دین و از دنیا گذشت
|