این هجو که برق سینه سوزیست
|
|
داغ جگر سیاه روزیست
|
سخت است برای کون یاری
|
|
زان تازه شود جنون پاری
|
یاری چه کس است ناتمامی
|
|
زین هرزه درای بد کلامی
|
هر جا به سخنوری نشیند
|
|
کناس دود که فضله چیند
|
مزدور قراچهی قرشمال
|
|
حمامی پخ سگلمش ابدال
|
کز دسته مهتر ایشک اغلی
|
|
دستور بزرگ کوچک اغلی
|
جوکی سر و روی ارمنیوش
|
|
حمال مجوسیان گه کش
|
داماد کشیش دیرمینا
|
|
ناقوس نواز کنج ترسا
|
ملا گه سنده ریش شاعر
|
|
یاریست علیه تر و الغر
|
مویی که به فرق اوعیان است
|
|
هر یک رقم هزارگان است
|
پیشانی تیره رنگ یاری
|
|
کز سجدهی ایزد است عاری
|
نیمیست ز خشت آبخانه
|
|
ماندهست به روز گه نشانه
|
بیوجه به خلق خشم و کینش
|
|
بر گه زده سد گره جبینش
|
او را گرهی که بر جبین است
|
|
چون برگهی گاو نقش چین است
|
تا آن گرهش ز گه گشاید
|
|
ابروش گره گشا نماید
|
هست آن گه گربه، نیست ابرو
|
|
افتاده بر او گره ز هر سو
|
یا پارهای از زغال تاغ است
|
|
یا بر سر گه پر کلاغ است
|
یا صورت نون نکبت است آن
|
|
یا طاق سرای محنت است آن
|
آن حلقهی چشم چرک بسته
|
|
کونیست ولی ز گه نشسته
|
آن نیست سواد، چیست یارب
|
|
انگورک کون کیست یا رب
|