- ۱۲۱ دلبر، چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟
- ۱۲۲ ای دل، از هجران او زارم همی باید گریست
- ۱۲۳ آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست
- ۱۲۴ ز ما بودی، جدا بودن روا نیست
- ۱۲۵ جز نقش تو در خیال نیست
- ۱۲۶ ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست
- ۱۲۷ چه دستها، که ز دست غم تو بر سر نیست؟
- ۱۲۸ ای آنکه پیشهی تو بجز کبر و ناز نیست
- ۱۲۹ هم خانهایم، روی گرفتن حلال نیست
- ۱۳۰ گر سری در سر کار تو شود چندان نیست
- ۱۳۱ عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست
- ۱۳۲ با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست
- ۱۳۳ جنبیدن این پرده دل افروز گواهیست
- ۱۳۴ عشرت خلوت و دیدار عزیزان شاهیست
- ۱۳۵ در خرابات عاشقان کوییست
- ۱۳۶ گو: هر که در جهان به تماشا رویدو گشت
- ۱۳۷ دوش چون چشم او کمان برداشت
- ۱۳۸ مگر پیر سجاده حال نداشت؟
- ۱۳۹ نگر: مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟
- ۱۴۰ تا لعل باده رنگ تو شکرفروش گشت