گر بهم میزدم امشب مژهی پر نم را | آب میبرد به یک چشم زدن عالم را | |
سوز دیرینهام از وصل نشد کم چه کنم | که اثر نیست درین داغ کهن مرهم را | |
آن پری چهره مگر دست بدارد از جور | ورنه بر باد دهد خاک بنیآدم را | |
ای تو را شیردلی در خم هر موی به بند | قید هر صید مکن زلف خم اندر خم را | |
بنشین در حرم خاص دل ای دوست که من | دور دارم ز رخت دیدهی نامحرم را | |
باددر بزم غمم نشهای از درد نصیب | که در آن نشه ز شادی نشناسم غم را | |
خواهی اکسیر بقا محتشم از دست مده | ساغر دم به دم و ساقی عیسی دم را |