- ۴۱ بیرون شدم از بزمت ای شمع صراحی گردنان
- ۴۲ دلم که بیتو لگدکوب محنت و الم است
- ۴۳ هرگز از زلف کجت بیپیچ و تابی نیستم
- ۴۴ یارب چه مهر خوبان حسن از جهان برافتد
- ۴۵ وصل چون شد عام از هجران بود ناخوشترک
- ۴۶ من و دیدن رقیبان هوسناک تو را
- ۴۷ گدای شهر را دانسته خلقی پادشاه من
- ۴۸ به دعوی آمده ترکی که صید خود کندم
- ۴۹ بهر تسخیر دلم پادشهی تازه رسید
- ۵۰ به مهر غیر در اخلاص من خلل کردی
- ۵۱ دلم آزاد از دامش نمیگردد چه دامست این
- ۵۲ داردم در زیر تیغ امروز جلاد فراق
- ۵۳ ساربانا پرشتابان بار ازین منزل مبند
- ۵۴ مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد
- ۵۵ شدم از گریه نابینا چراغ دیدهی من کو
- ۵۶ آن که شد تا حشر لازم صبر در هجران او