- ۲۱ ما به یارانیم مشغول و رقیب ما به یار
- ۲۲ سخن طی میکنم ناگاه در خواب
- ۲۳ بخت چون بر نقد دولت سکهی اقبال زد
- ۲۴ قیاس خوبی آن مه ازین کن کز جفای او
- ۲۵ بود دی در چمن ای قبلهی حاجتمندان
- ۲۶ باز جائی رفتهام کز روی یارم شرمسار
- ۲۷ هر کجا حیرانم اندر چشم گریانم توئی
- ۲۸ چراغ خود دگر در بزم او بینور میبینم
- ۲۹ در عین وصل جز من راضی به مرگ خود کیست
- ۳۰ برای خاطر غیرم به صد جفا کشتی
- ۳۱ دانسته باش ای دل کزان نامهربانت میبرم
- ۳۲ دل میشود هر روز خون تا او ز دل بیرون شود
- ۳۳ منم کز دل وداع کشور امن دامان کردم
- ۳۴ دو روزی شد که با هجران جانان صحبتی دارم
- ۳۵ گرچه دیدم بر عذار عصمتت خال گناه
- ۳۶ دارم از دست تو بر سر افسر بیغیرتی
- ۳۷ چون من کجاست بوالعجبی در بسیط خاک
- ۳۸ این منم کز عصمت دل در دلت جا کردهام
- ۳۹ اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من
- ۴۰ چند چشمت بسته بیند چشم سرگردان من